نقدی بر «قران یک متن مسئله‌دار و مسئله‌انگیز است»

اخیراً در «زیتون» گزارشی از سخنرانی آقای محمّدعلی امیر معزّی (از اساتید دانشگاه پاریس) منعکس شد که مایۀ شگفتی و ناخرسندی بسیاری از قرآن‌شناسان را فراهم آورد. شگفتی از اینکه جناب امیر معزّی راه و روشی را در قرآن‌پژوهی پیش گرفته‌اند که نتیجۀ آن، سخنان ذیل است:

«کسانیکه دنباله‌رو محمّد بودند «مؤمنان» نام داشتند. اسم اسلام و مسلمین از زمان عبدالملک [خلیفۀ چهارم اُمَوی] رایج شده، از آن زمان سکّه هست. بنابراین به نوعی، بنیانگذارِ اسلام به عنوان دین امپراتوری، عبدالملک است و اوست که سعی می‌کند قرآن را شکل دهد، قرآنی که می‌شناسیم به عنوان رسمی»!!

این نتیجه که در بخش پایانی سخنرانی ایشان آمده، سراسر خطا است و معلوم می‌شود مبانی آن نادرست بوده که بدین غایتِ غریب، پیوسته است زیرا:

اوّلاً واژۀ «مؤمنون» در قرآن و در آثار اسلامی به معنای «وصفی» به کار رفته نه به معنای «اسمی»؛ یعنی به کسانی مؤمنون میگفتند که به پیام محمّد رسول الله ایمان آورده و بدو گراییده بودند، نه آنکه نام دین آنها «ایمان» بود و بدین اعتبار ایشان را «مؤمنون» می‏نامیدند! امّا برخلاف رأی آقای امیر معزّی، واژۀ مسلمین علاوه بر معنای وصفی، به عنوان نام پیروان محمّدص نیز به کار میرفت چنانکه در نصّ قرآن مجید آمده است: هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمینَ(حج: ۷۸) یعنی: «او شما را مسلمین نام نهاد» و در کتب سیره و مغازی و تاریخ و اشعار عرب و عرف عمومی مسلمانان نیز همواره این اسم حفظ شده است.

ثانیاً اگر در روزگار عبدالملک بن مروان ـ به تقلید از رومی‌ها ـ سکّه زدند و نام اسلام و مسلمین را در سکّه‌ها آوردند، این امر کمترین دلالتی بر آن ندارد که پیش از آن زمان، نامِ اسلام و مسلمین مهجور بوده و رواج نداشته است؛ بلکه برعکس، سکّه را معمولاً به نام افراد یا جماعتی میزدند که نام آنها شناخته شده و معروف بود نه نامعروف!

ثالثاً به خاطر آنکه عبدالملک (با وجود انحرافاتش) اقداماتی به نفع مسلمین هم نموده، بدیهی است که هرگز نمیتوان او را «بنیانگذار اسلام» نامید! آری، در مسائل جدّی و تحقیقی جای اغراق و غُلُوّ و مبالغه نیست!

رابعاً با وجود آنکه در عصر عبدالملک هزاران قاری و حافظ قرآن و فقیه و مفسّر و مفتی و خطیب در سراسر جهان اسلام بودند و با اینکه شب و روز مسلمانان قرآن را در مساجد و در نمازها و در خطبه‌ها و در مباحثات و مناظرات خود میخواندند و با آیات آن آشنایی داشتند، آیا عبدالملک میتوانست قرآن تازه‌ای را بر مردم عرضه کند که با مصاحفِ عموم متفاوت باشد و آنرا رسمیّت بخشد؟ آیا از دیدگاه تحقیقی میتوانیم به چنین ادّعائی اعتماد نموده ساده‌اندیشی کنیم؟
اکنون جا دارد که بر سر مبانی قرآن شناسی جناب امیر معزّی برویم و ملاحظه کنیم که ایشان با توسّل به کدام مبنا و روش، به نتایج مزبور دست یافته‌اند؟

آقای امیر معزّی به گفتۀ خودشان در برابر درخواست مدیر انتشارات سرف Cerf که گفته بود: «یک ترجمه از قرآن به زبان فرانسه برای ما فراهم سازید» پاسخ داده‌اند: «من زیاد صلاحیّت این کار را ندارم» آنگاه به فکر افتاده‌اند که «به مطالعات علمی دربارۀ قرآن از قرن ۱۹ تا کنون بپردازند» سپس بدین دستاورد غیرمنصفانه نائل شده‌اند که: «آنچه متون اسلامی راجع به پیدایش اسلام و قرآن میگویند قابل اعتماد نیست»! باز تأکید نموده‌اند که: «دربارۀ دورۀ پیدایش اسلام یعنی حیات پیامبر و معاصرینش و پیدایش اسلام آنچه که متونِ اسلامی میگویند قابل اعتماد نیست»!!

بایددانست که برخلاف نظر آقای امیرمعزّی، پژوهش کسانی چون ایشان یا خاورشناسان اروپایی و امریکایی دربارۀ حیات پیامبر اسلام، ناگزیر باید به آثار علمای قدیم اسلامی که از صحابه گزارش نموده‌اند متّکی باشد. زیرا در روزگار قدیم کسی از مورّخان غیر عرب به نگارش سیرت نبوی نپرداخته است تا نوشتۀ او مورد استناد قرار گیرد و اساساً دیگران همچون نزدیکان و یاران پیامبرص از احوال و آثار وی با خبر نبودند. بنابراین در پژوهش از حیات نبوی و پیدایش اسلام دو منبع بیشتر وجود ندارد یکی قرآن کریم است و دیگری گزارش‌های تاریخی که از نزدیکان رسول اکرم «ص» رسیده و روشن است که در این دو زمینه، مسلمین به مراتب، بیش از خاورشناسان غربی کوشیده و تجربه آموخته‌اند و با زبان و بیانِ قرآن و گزارش‌های صدر اسلام آشنایی دارند و اسناد و علل اخبار و آثار (یعنی خطاهایی که در متن یا سند آنها وجود دارد) را بیشتر میشناسند. لذا رأی آقای امیرمعزّی و امثال ایشان که گویند متون اسلامی قابل اعتماد نبوده و اعتبار ندارند، خود بی‌اعتبار است. مگر غربی‌ها که آقای امیرمعزّی در پی ایشان میروند، در تحقیق از احوال پیامبر«ص» و صدر اسلام جز به آثار ابن اسحاق و ابن هشام و واقدی و طبری و ابن سعد و بلاذری رجوع کرده و میکنند؟

البتّه نقد آثار را فراموش نکرده‌ایم ولی چنانکه گفته شد اهتمام مسلمین در این زمینه، کم نبوده و نیاز به تئوریهای وهم‌آمیز دیگران ندارند.

پس از اینکه دانستیم آقای امیرمعزّی از آثار مسلمین دربارۀ پیامبر«ص» و قرآن رویگردان شده‌اند، اینک باید ملاحظه کرد که مرجع مطمئنّ ایشان در اسلام‌شناسی چیست؟ آقای امیرمعزّی مینویسند:«باید برای مطالعۀ این دورۀ پیدایش قرآن و اسلام، بجز متون اسلامی متون غیراسلامی معاصر را هم مطالعه کرد».

گیرم که این مطالعه انجام پذیرفت و به قول ایشان شباهت‌هایی هم در اسلام با یهودیّت و مسیحیّت و . . . ملاحظه شد امّا اوّلاً قرآن کریم ادیان پیشین را هرگز نفی نکرده و اصول ادیان را مشترک دانسته است. قرآن میگوید: «ای اهل کتاب به سوی کلمۀ واحدی که میان ما و شما مشترک است، بیایید که جز خدا را نپرستیم و هیچکس را شریک او نشماریم و برخی از ما برخی دیگر را به اربابی نگیرد پس اگر آنها از این دعوت روی گرداندند بگویید که ما تسلیم آن هستیم» (آلعمران: ۶۴).

پس پیامبر اسلام«ص» برای اصلاح ادیان و وحدت آنها ظهور نموده نه برای مخالفت با اصول ادیان!
ثانیاً شباهت برخی از مواضع قرآنی با کتب پیشین از باب «تَوارُد» یعنی اشتراک وحی است نه تقلید و تبعیّت! زیرا قرآن کریم مکرّر با تحریف و انحراف یهود و نصاری به مخالفت برخاسته و هرگز تابع و تسلیم و مقلّد آنها نبوده است. به علاوه، پیامبر اسلامص به مطالعۀ کتابها و آموزش از مدارس یهود و نصاری نیز نپرداخته است و این شبهۀ بی‌پایه از سوی برخی از خاورشناسان را اینجانب در کتاب «خیانت در گزارش تاریخ» به گستردگی پاسخ داده‌ام و در اینجا مجال تفصیل آن نیست.

از اینها که بگذریم، در پژوهش از قرآن کریم آقای امیرمعزّی گرفتار شبهاتی چند شده‏اند که علمای اسلام مکرّر بدانها پاسخ داده‌اند، ولی چون ایشان به آثار دانشمندان اسلامی اعتماد ندارند بر آن شبهات تکیه نموده و دوباره آنها را پیش کشیده‌اند!
یکی از آن شبهه‌ها در پیرامون ناسخ و منسوخ قرآن است. آقای امیرمعزّی در اینباره می‏گویند:
«یک مثال دیگر از علوم (قرآن) ناسخ و منسوخ است یعنی یک زمانی مسلمانان برای جواب دادن به بعضی تناقضها آنرا ساختند»!

اوّلاً مسلمانها، ناسخ و منسوخ را نساختند بلکه در نصّ قرآن آمده که: مَا نَنسَخْ مِنْ آیَهٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا . . . (بقره: ۱۰۶).

ثانیاً کتابی‌که خود قبلاً اعلام میدارد من آیات و احکام ناسخ و منسوخ دارم، معنای این سخن آنست که پیروان من در شرایط مختلف قرار میگیرند و از اینرو لازم است که در وظایف ایشان تغییراتی پیش آید. فی المثل زمانی نباید دست به جنگ بزنند زیرا دربرابر انبوه دشمن، اندک و ناتوانند و ازبین میروند لذا به آنها گفته میشود: کُفُّواْ أَیْدِیَکُمْ (نساء: ۷۷) یعنی: «دست از جنگ بازدارید» زمان دیگر که توان دفع دشمن را یافتند به آنان گفته میشود: قَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ (بقره: ۱۹۰) یعنی: در راه خدا با آنانکه به جنگ شما می‌آیند، کارزار کنید» اینست معنای ناسخ و منسوخ، یعنی گاهی با تغییر شرایط، احکام تغییر میکنند و این امر، با تناقض

تفاوت دارد، جناب آقای امیرمعزّی!
آقای امیرمعزّی تحریم شراب را به عنوان نمونه آورده و در بارۀ آن گفته‌اند:
«مثلاً قرآن به شراب میگوید نوشیدنی بهشتی است و یک زمانی میگوید میتوانید بنوشید ! و در وقت نماز ننوشید». بعد آیه‌هایی هست که شراب در آن حرام شده و از اینجمله تناقضات زیاد هست»!

در پاسخ آن‌جناب باید گفت: خیلی متأسّفیم که استاد اسلام شناسی دانشگاه فرانسه در این حدّ از کم اطّلاعی نسبت به قرآن مجید هستند. اوّلاً قرآن، شراب بهشتی را شَرَابًا طَهُورًا (انسان: ۲۱) خوانده است. ثانیاً میفرماید آن شراب، نه درد سر می‌آورد و نه نوشندگان را مست می‌کند: لَا یُصَدَّعُونَ عَنْهَا وَ لَا یُنزِفُونَ (واقعه: ۱۹). پس قیاس آن شراب با شرابهای فرانسه که همه روزه به دلیل مستی رانندگان فاجعه‌ها پدید می‌آورَد، قیاسی باطل است. ثالثاً قرآن مجید از آغاز امر، مسکرات را از روزی‌های نیک جدا نموده یعنی آن را بد و خبیث می‌شمرد چنانکه در سورۀ مکّی نحل میگوید: وَ مِن ثَمَرَاتِ النَّخِیلِ وَ الأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَــرًا وَ رِزْقًـا حَسَنًـا (نحل: ۶۷) یعنی: «از میوه‌های درختان خرمـا و انگـور، شما شرابی مست کننده میسازید و روزی نیکو تهیّه میکنید.»

چنانکه ملاحظه می‌شود در اینجا شراب مست کننده از روزی نیکو جدا شده است ولی چون در محیط عربی، مردم به شرابخواری عادت داشتند قرآن کریم به تدریج آنها را از نوشیدنی مسکرات دور نموده است یعنی ابتدا به هنگام نمازهای شبانه‌روزی آنان را منع کرده و سپس به تحریم مطلق مسکرات پرداخته است. این روش قرآن در تربیت جامعه باید مورد توجّه و تقدیر جامعه‏شناسان و اهل علم قرار گیرد، نه آنکه مایۀ سرزنش و شماتت گردد!

شبهۀ دیگری که آقای امیرمعزّی گرفتار آن شده‌اند تقطیع قصص قرآنی در سُوَر مختلف است که در اینباره مینویسد:
«قصّۀ داود، قصّۀ ابراهیم و نوح را ببینید انگار پاره پاره شده و در همۀ قرآن پخش
شده است»!

شگفتا، آقای امیرمعزّی، همۀ محاسن قرآن را معایب می‌شمرد! غرض قرآن از قصّه‏گویی سرگرمی مردمان نیست، بلکه درس‌آموزی و عبرت گرفتن از حوادث روزگار أنبیاء است لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْـرَهٌ لِأُوْلِی الْأَلْبَابِ (یوسف: ۱۱۱) لذا در هر سورهای به تناسب موضوع، بخشی از یک قصّه را می‌آورد. این سبک عالی قرآن در بازگفتن امور و نتیجه گرفتن از آنها است ولی جناب امیرمعزّی شیوۀ زیبای بیان قرآن را «ناسبک»! شمرده‌اند. خوشا به انصافشان!

این را هم اضافه کنم که در قرآن کریم ماجرای برخی از انبیاء از آغاز تا پایان به طور کامل در یک سوره نازل شده است چنانکه در سورۀ یوسف این امر ملاحظه میشود. بنابراین تقطیع برخی از ماجراهای پیامبران در سُوَرِ مختلف نشانۀ عجز قرآن یا پراکندگی مطالب آن نیست.

نکتۀ دیگری که نباید ناگفته بماند این‌ست که آقای امیرمعزّی پیشنهاد نموده‌اند برای فهم برخی از واژه‌های قرآن لازم است به زبانهای قدیم همچون آرامی و سُریانی و أمثال آندو رجوع کنیم درحالی‌که اگر به فرض، واژهای از زبانهای مزبور در زبان عرب وارد شده باشد باید ملاحظه کرد که آیا معنای ثانوی پیدا کرده یا خیـر؟ مثلاً کلمـۀ انقلاب در زبـان عـرب به معنای تحوّل اجتماعی و سیاسی نیست بلکه عربها در اینباره از واژۀ «ثَوره» استفاده میکنند ولی در فارسی چنانکه میدانیم لغت مزبور معنای سیاسی و اجتماعی یافته است. از اینرو آنچه آقای امیرمعزّی دربارۀ کلمۀ «قرآن» گفته‌اند که: «قرآن از “قریانا”ی سریانی میآید به معنی کتاب دعا»، صحیح نیست زیرا به فرض صحّت این تئوری به معنای ثانوی قرآن در زبان عرب توجّه نشده است؛ چنانکه در خود قرآن مجید میخوانیم: فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ (قیامت: ۱۸) یعنی «چون آن را بر تو خواندیم قرائت آن را پیروی کن» و این معنا با دعا سازگار نیست که در دعا جایی برای پیروی نیست. بنابراین در واژههای قرآنی به قوامیس عرب چون العین فراهیدی و صحاح جوهری و لسان العرب ابن منظور و امثال اینها باید رجوع کرد.

خطاهای این استاد دانشگاه در قرآن‌شناسی بیش از اینها است ولی من از بیم آنکه گفتارم به درازا کشد و از صورت مقاله بیرون رود سخن را کوتاه میکنم.

View Comments (23)

  • با احترام به نویسنده مقاله - دست مریزاد بنده به آقای مهدی شمیرانی بود - مطلب را در قسمت پاسخ به متن ایشان نوشتم نمیدانم چرا در قسمت دیدگاهها آمد

  • خود خدا راضی به اینه که از همهٔ‌ مؤمنان و مؤمنات حق‌جو دعوت کنه به خواندن متن قرآن و تکیه بر استنباط خود. به پرورش روحیهٔ نقادانه. به تلاش برای فهم و درک اصولی و روشن فارغ از تعبد و سرسپردگی. این شیادان و پرده‌هایی که در تفسیر و شان نزول و روایت و دم و دستگاه لایتناهی میدوزند رو باورنکنین. آخرین معجزهٔ الله را بی‌پرده خودتون در یابید. کاری به اینهایی که نون در تفسیر و توجیه قرآن میزنن نداشته باشید. ان‌شاءالله که تعالی می‌بابید.

  • عزیز ،هموطن ،
    ای ستمدیده ،دردمند،
    اینها همه قصه است ،
    تاریخ داستان است .
    نظریه هاست .
    فقط عمل صالح را باید یافت و عدالت نمود حق است را

  • جناب آقای وحید و آقای حسن،
    برخورد شما با آقای مصطفی حسینی طباطبائی نیز از موضع طرفداری و جانبداری از آقایان امیر معزی و سروش می باشد و آن هم بی چون و چرا!
    دوستان گرامی بزرگترین اشکال در این گونه نقد و بررسی ها، از اظهارات ترجمه ای آقای امیر معزی گرفته تا اظهارنظرهای تکراری و تقلیدی از غرب جناب سروش که در یک پندار خودشیفتگی شدید، خویشتن را دانشمندی و استادی جامع و کامل پنداشته و زان پس در مورد آخرین دین الله که در طول چهادده قرن مقبولیتی جهانی یافته، مسلسل وار نظر و نقد که هیچ، نفی و رد شلیک می نمایند و هر جا هم که گیر می افتند و نقد می گردند، سریعا تغییر موضع موقت داده و بعد از مدتی دوباره ندای مخالفت خود را با الله و کتاب او قرآن و رسولش محمد سر می دهند و بجای پاسخگویی به انتقادات وارده، پای تعرض و تعددی چند ملای حوزوی و وابستهء حکومتی را به وسط معرکه کشیده و خویشتن را قربانی و آماج اهانت و خصومت ورزی آنان قلمداد می نماید و همواره مسایل را جوری مطرح می کند که انگار دین اسلام سرقفلی طبقه روحانیت و نهاد دانشگاهیی است که ایشان و بقیه همقطاران و تاثیرپذیرفتگان افکار ترجمه ای شان نمایندگی آن را از دست ولی فقیه فقید سابق در زمان *انقلاب فرهنگی* دریافت کرده اند و تنها مالک و صاحب آن می باشند و بر این منوال اجازه هر گونه دخل و تصرفی در آن را به خود داده و حتی تخریب و انهدام آنرا حق طبیعی خویش می دانند!
    و با کمال تاسف ایشان این توهم و باور غلط خود را از ایران به مغرب زمین هم منتقل و هنوز هم نمایندگی می نمایند!
    قضیه انتقادات مشترک جناب امیر معزی و سروش به اسلام و قرآن و اخیراً محمد و مسلمین بر دو مبنا صورت می گیرد:
    یکم: تمامی نظرات اینان چیزی بیش از تکرار ترجمه ای حرفهای گلدزیهر و نولدکه و اشپایر و لامنس و غیره نیست (البته با یک تاخیر چند ده ساله!) و آنها هم در یک بستر تاریخی خصومت و حسادت بنی اسحاقی/ یعقوبی (= بنی اسراییلی / یهودی) با بنی اسماعیلیان (= عرب ها) که در تورات نیز مندرج و مکتوب است و بعدها نیز در مسیحیت نیز توسط پولس (= سن پل) مورد تاکید و تایید قرار گرفته و آن را در اناجیل خود مندرج ساخته است و امروزه روز از جانب افرادی مانند هولیگ مسیحی بعنوان یک نظریه علمی و تحقیقی موسسه *اناره* تبلیغ می شود. و اینک مشاهده می کنیم که تمامی مطالب مطرح شده از جانب آقای امیر معزی چیزی جز بیان فارسی نظرات *اناره* ای ها برای ایرانیان، نبوده و نیست و آن هم این می باشد که عرب ها فاقد تمدن و فرهنگ بوده اند و توان ارائه کتابی با ادبیات و نثری قوی و اطلاعات تاریخی - دینی بی‌نظیری مانند قرآن را نداشته اند و این چیزی که ما امروزه بنام قرآن در دست داریم محصول فرمانروایان اموی شام می باشد و در نهایت اسلام انشعابی درون گروهی از مسیحیان است و خلاص!
    البته نمی دانم اگر آقای امیر معزی که در ابتدا کار و فعالیت خود، با طرح عقاید افراطی و غالی بخشی از شیعیان اسماعیلی، سعی در القای این نظر را داشته که اینها اسلام ناب اولیه و اصلی هستند و نه آن چیزی که امروزه اکثریت مسلمانان معتقد به اسلام در سراسر جهان بدان باور دارند، همین ادعاها و شک و تردیدها را به دین یهود و تورات وارد می ساختند در آن صورت باز هم اجازه داشتند که بعنوان یک مسلمان (؟) ایرانی عضو و همکار دانشگاه اورشلیم در اسرائیل گردند؟
    البته من در تلاشم که به خودم بقبولانم که در این مراکز دانشگاهی آمریکا و اروپا و اسرائیل فقط و فقط بررسی علمی و بی طرفانه ادیان مخصوصا اسلام مدنظر است و نه اغراض سیاسی و یا نژادی و یا خدای نکرده (زبانم لال) دینی! مخصوصا وقتی فکر اختصاص و هزینه این همه پول، برای مطالعه و تحقیق درباره دین اسلام -که اعتقاد تاریخی و شالوده فرهنگی و معناکننده زیست و مانع از انحلال نسل جوان و توده های عرب و ایرانی و ترک و ... در نظام سلطه جهانی را تشکیل می دهد- و ادعای تقلیدی بودن اصل آن از تورات و انشعابی بودن رسم آن از دین مسیح پرستان را می نمایند، از خود می پرسم که واقعاً اینان چه علم دوست و حقیقت طلب و سخاوتمند تشریف دارند!
    دوم: تمامی دعوای بین مسلمین جهان با ابرقدرت های غربی بر سر حق انتخاب زیستنی مستقل و آزاد و سالم (اسلامی) بدون مستبدین و مرتجعین وابسته و مورد حمایت اینان در سرزمینهایشان می باشد و بس، ولی کو گوش شنوایی در مغرب زمین و همپیمانشان اسرائیل!
    اسلام سیاسی مزاحم و حاضر شده در منطقه خاورمیانه، مخصوصا از پس انقلاب پنجاه و هفت و اعتلای جنبش مقاومت فلسطینی ها و ... باید محو و محتضر و مرحوم گردد و این است که می بینیم که از پس شکست نظامی و سیاسی و حتی اختراع و جعل گروه های موسوم به داعش و طالبان و القاعده و ... این بار آنها به فکر حمله و تهاجمی تحت لوای پژوهشهای تحقیقی و علمی و نظری افتاده اند و حمایت از منتقدان اسلام سیاسی را در دستور کار خود قرار داده اند!
    من خود در سی و شش سال پیش که (خود تعبیدی را انتخاب کرده و) به اروپا آمدم جز تنی چند از ایرانیان تحصیل کرده در قبل از انقلاب، که در دانشگاه های مغرب زمین تدریس می کردند، افراد ایرانی زیادی در این گونه محیط ها مشاهده نمی کردم و در سالهای بعد نیز دریافتم که حتی نیروهای چپ مارکسیستی و مذهبی نیز برای استاد دانشگاه شدن مشکلات و موانع دارند.
    ولی بعد از دوم خرداد هفتاد و شش و مهاجرت اصلاح طلبان حکومتی و بعدها نیز سبزها به این طرف موجی از جذب و هضم اینان در سراسر مراکز دانشگاهی و تشکیلات رسانه ای و موسسات پژوهشی و تحقیقاتی اینجا آغاز شد که از قضا بیشترشان هم شاگردان و پیروان استاد سروش هستند!
    البته که باز هم من بدبین نیستم و فکر می کنم که اینان کمافی السابق صلواتی و خالصانه این وظیفه سنگین را در نشر و ترجمه عقاید منتقدین یهودی و مسیحی اسلام انجام می دهند چرا که:
    *قرآن هنوز برای یهودیان و مسیحیان یک متن مسئله ساز و مسئله برانگیز است*
    و به همین سبب برای افرادی مانند آقای امیر معزی جلسه معرفی کتاب گرانقیمت و چهار هزار صفحه ای *قرآن مورخین* را تشکیل می دهند و ایشان بجای ابراز چگونگی گردآوری این کتاب که می بایست خنثی و بی طرفانه باشد یک خطابه تاریخی در نقد اسلام و قرآن و محمد و مسلمین ایراد می فرمایند!!!
    چیزی که اصلاً و ابدا در حوزه صلاحیت و تخصص ایشان نیست و نخواهد هم بود!
    و در آبنده هم بهتر است که وی به کار جمع آوری مقالات دیگران اهتمام فرموده و نقدینه حساب را بچسبند و نه نقد دین را!
    چرا که حتی اگر اثبات گردد که محمد و وحی الله و مسلمین صدر اسلامی هم وجود اصیلی داشته اند باز هم ایرادهای بنی اسرائیلی آقایان امیر معزی و سروش پایان نیافته و تا زمان اعلام انحلال و تبری رسمی و عملی مسلمانان از اسلام و تمکین در برابر قدرت های سیاسی و دینی حاکم بر جهان که یا از پنتاگون و ناتو و یا از دانشگاه های آنان صادر و پرتاب می شود، آنها رضایت نمی دهند.
    و صد البته که توده های ستمدیده از این سیاست و تبلیغات، مشارکت عناصر بومی و خودی را هرگز فراموش نکرده و آنان را نخواهند بخشید!
    والسلام و علی من اتبع الهدی.

  • خانم وسمقی در نهایت دل شکستگی زبان دل از فراق ما گشوده و متضرعانه از ما میخواهد:
    "هرچه زودتر تشریف آورده و رمز از کلام طبا بگشائیم"
    اما جناب آرامش دوستدار به ما چنین پند داد که:
    "مگه قراره ما به هر اراجیفی پاسخ دهیم؟"
    این مثال از بهر آن گفتم که ناصحی فرمود:
    تا توانی دلی بدست آور/ دل شکستن هنر نمیباشد

  • من برادر یکی از کشته شدگان حوادث ۹۸ هستم. من البته سوگوار برادرم هستم. اما بسیار خوشحالم که این مباحث را شماها برای سرگرمی خودتان ساخته اید. شاید بهترین پاسخی که من می توانم در مورد امیر معزی و این حاج سید طباطبائی بدهم این است که قرآن شما دستوالعمل قتل و جنایت است و ۱۴۰۰ سال است که بدون حتا لحظه ای وفقه آدم می کشد، شکنجه می کند، زندانی میکند بدار می آویزد و پیامبرتان دست کم کم کم شوهر عایشه حداکثر اکثر شش ساله است. من البته میسدانم که صداقت و شهامت انتشار این نظر را ندارید. اما چه باک دست کم یک نفرتان آنرا خواهد خواند! همان کشی که آنرا بدور خواهدش انداخت. برای اینکه روشن شوید بروید در مورد قتل عام «حکیمانه» یهودیان بنی قریضه و طبق گفته آیت الله مصباح کشتار هفتاد و پنج هزار نفر با گردن زدن توسط امام علی مظهر عدالتان در مدت ۴ سال و ۹ ماه خلافتش را مرور کنید. همچنین بروید مقاله معصومه اعظمی «پژوهشی در قتل و خشونت طبيعی و ذاتی در اسلام و قرآن» که دختر یک روحانی در قم بود و سربه نیست شد را بخوانید. بدبختی ایدئولوگی شما را فرا گرفته این بدبختی به سرعت ابر و باد دارد به خود شما ها که فکر می کنید در ساحل امن نشسته اید نزدیک می شود. به زودی آذرخش هائی شما ساحل امن نشینان را که با سرکوبها در حال حاضر در امنیت هستید را فردرخواهد گرفت. آن مردک ابوالفضل پوربهرام با همه ساطور لای دندان داشتنمش از شماها صادقتر بود. چرا که او صادقانه در فردای قتل برادرم گفت که ما به دستور پیامبر و قرآن آدمکشیم ولی شما ها حاشا می کنید. به امید آن روز بزرگ ثانیه می شماریم! برای خوشحالی اهالی قرآن کریمتان باخبر شوید که ۲۳ نفر از دوستان ما را دوستانتان دستگیر کردند. چرا که طبق قرآن و سنت پیامبر و عدالت علی قتل عام و قتل خاص آزاد است اما سوگواری ممنوع است. و بازهم به امید آن روز بزرگ.

  • EPIC
    حماسه حق در برابر تراژدی ظلم

    ای کاش اسلام شناسان ما ، بما میگفتند بدنبال چه اهدافی هستند ،
    ای کاش انها از تاریخ میتوانستند
    حماسه سازی ها فرا گیرند ،
    در سفرها و زندگی در کشورهای عربی و غربی ،به دشواری و نا ممکن بودن
    به دسترسی واقعیات تاریخی میشود
    پی برد .
    باورتان نمی شود همان گفتار های
    نیکویی که شیعیان در مورد
    اهل بیت شیعه دارند ،اهل بیت سنی
    هم دارند.و در مورد حتی معاویه .
    لذا شما از تاریخ بجایی واقعی نخواهی
    رسید .
    پس وقایع را به حماسه در اوردید. ،
    و راهنمای زندگی خلقها بسازید .

    حماسه سازان

    درود و سلامت
    خدا
    میهن ایران
    ملت ایران

  • سلام
    اگر ثابت شود که در زمان پیغمبر نمی‌گفتند مسلمین یا مسلمات و می‌گفتند مؤمنین و مؤمنات آیا اسلام به خطر می‌افتد؟
    در سراسر قرآن آمده مؤمنین و مؤمنات. در حالی که در خود قرآن چنین است آقای استاد طباطبایی چرا قانع نمی‌شود؟! همان گونه که جناب بهرنگ نوشتند می‌گفتند امیر المؤمنین نمی‌گفتند امیر المسلمین.
    این است که آدم معتقد (عمومشان، نه همه) عقیده و سلیقه خود را بر قرآن هم برتری میدهد. اصل برای او عقیده و سلیقه اش است. ترجمه های قرآن را ببینید، با یکدیگر مقایسه و با متن عربی بسنجید، ببینید بخصوص آخوندها، حتا مراجع تقلید چه اندازه خلاف متن عربی می‌نویسند و بر آن اصرار دارند!
    در بسیاری از آیه ها خیلی روشن گفته شد که برای هرقوم پیغمبری هست بزبان خودشان برای خودشان. ولی مگر آخوند و مؤمن جماعت می‌پذیرند؟! از این مثالها فراوان است.
    از کجا می‌شود ثابت کرد که این آیه ها سخن الله است؟ می‌گویند معجزه است ! بچه دلیل معجزه است؟ اگر هست چرا برخلاف متن آن را جلوه میدهید و اسمش را می‌گذارید ترجمه و تفسیر؟
    ذهن در حالی که بهر دلیل (منافع، موقعیت و ...) در جایی گیر کرده آدم نمیتواند غیر از آن موضوعی را بپذیرد، آیه های قرآن را هم برخلاف جلوه میدهد.
    جناب طباطبایی فرمودند «... پس پیامبر اسلام«ص» برای اصلاح ادیان و وحدت آنها ظهور نموده نه برای مخالفت با اصول ادیان»! سپس نوشتند « قرآن کریم مکرّر با تحریف و انحراف یهود و نصاری به مخالفت برخاسته و هرگز تابع و تسلیم و مقلّد آنها نبوده است.».
    ولی استاد محترم (بگذریم از این که جمع دین در زبان ایرانی میشود دینها، نه ادیان، چنان که جمع استاد استادها و استادان است، نه اساتید) چطور میشود موضوعی را اصلاح کرد در حالی که با آن موافقت هست و مخالفت نیست؟ اگر مخالفتی نیست چه چیزی را اصلاح می‌کنند یعنی تغییر میدهند؟ با مطلب دومی که نوشته اند نیازی به توضیح نیست که قرآن یا حضرت محمد با دینهای یهود و نصارا مخالف بود، زیرا آنها را تحریف شده میخواند.
    از این اشکالها در نوشته استاد باز هم هست. خواهشمندیم آنچه که یافته اید و دریافته اید را گزارش کنید. ولی طوری که برایتان مشکل درست نشود.
    آنچه حضرت محمد فرمود با آن چه که در این چهارده قرن در جای جای زمین در دوره های مختلف بنام او گفته و ادعا و عمل شده فرق بسیار و تناقض دارد. انقلاب سال 57 را بیاد داریم و در آن بودیم، با همه فیلمها و نوارهای صوتی و شاهدها، ببینید چندهزار جور گزارش میکنند، و چقدر دروغ میگویند، آنهم بالاترین مقامهای روحانی حکومت حتی خود ولی امر مسلمین جهان ! راست نمی گویند مگر سودشان در میان باشد. در حجاز چهارده قرن پیش که خواندن و نوشتنی در کار نبود با آن همه دشواریها چطور میشود متن صد در صد دقیق و گزارش وقایع را در آورد و به آن ایمان قطعی داشت؟
    برادرم ! چنان که میگویید فردای قیامت در پیش است و مرگ نزدیک.
    آنچه دریافتید که گزارش کنید.

  • باتشکرازسایت زیتون که اخرین کامنت بنده رامنعکس کردند به دوستانی که می فرمایند منابع تاریخ اسلام یا خودقران سندیت ندارند وباید بازخوانی درتاریخ اسلام داشت بااین میزان شکاکیت نه تنها درتاریخ اسلام بلکه درهیچ برهه تاریخی نمی شود تحقیق کرد وبه برداشت علمی نسبی رسید وباید فاتحه علم تاریخ راخواند.بحث درصحت وسقم منابع تاریخی یا قران خوب است اما باید بادقت علمی همراه شود.اقای عسگری یک نظریه داده اند که موافق ومخالف دارد همینطور اقای حیدری ضمن اینکه ایشان نگفته اند قران فعلی بی اعتباراست بلکه اختلاف قرائت درقران راکه ازجمله ازطریق حفض ازعاصم معروفترین است موردسوال قرارداده که این اختلاف قرايت تاثیری درمعانی قران ندارد.اینطورقضاوت کردن علمی نیست.

1 2 3