درآمد
دوست و اندیشمند بزرگوار جناب آقای حسن یوسفی اشکوری، نظراتی در مورد نوشتهی اینجانب پیرامون مقالهی قبلی ایشان تحت عنوان «طالقانی و بازگشت به قرآن» نگاشتهاند که با عنوان «آیا از قرآن یک صدا شنیده میشود؟» در زیتون به چاپ رسیده است. این نوشتار نکاتی را در ارتباط با مقالهی مزبور ـ با پیروی از همان عناوینیکه نویسندهی محترم داشتهاند ـ ارائه میدهد.
یکم ـ کارکرد قرآن
در این قسمت از مقاله جناب اشکوری از «نقش قرآن در ذهن و زبان و زندگی ما مسلمانها» پرسیدهاند؛ و اینکه اصولاً «قرآن به چه کار میآید و این متن مقدّس چه استفادهای به ما میرساند؟». سپس به خاطراتی از حضورشان در برخی جلسات انجمن اسلامی مهندسین اشاره داشتهاند که (۱) مصلحانِ قرآنمحور به مؤمنان وعده میدهند از طریق تمسّک به قرآن، از خرافات و عقبماندگیها آزاد خواهند شد (۲) آیا قرآن به مثابه یک کتاب قانون است که باید مو به مو به آن عمل شود؟ یا احکام دینی تغییر پذیرند؟ آیات مربوط به حدود و دیات و زن و خانواده و اهل کتاب (مثلاً جزیه) چه میشود؟ آیا باید برای همیشه دست دزد را قطع کرد یا زناکار را تازیانه زد؟ و (۳) ما بهتر میفهمیم یا شیخ طوسی؟
در ارتباط با مطالب فوق من چند نکته دارم که پس از ذکر آنها به موضوع «کارآیی قرآن» خواهم پرداخت. به طور خلاصه عرض میکنم که:
اوّلاً به گمان من مصلحانِ قرآنمحور (از سید جمال الدّین اسدآبادی گرفته تا طالقانی و بازرگان و دیگران) به حق دیدهاند که جوامع اسلامی را خرافات و بیگانگی نسبت به علم پُر کرده و مسلمانها برخلاف گذشته که عالمانی چون ابوعلی سینا و ابن هیثم و سایرین از میان آنها برمیخاست، از دنیا عقب ماندهاند. آنها علّت این امر را در اخباریگری و گرایشِ افراطی به احادیث دیدند و از اینرو ندای بازگشت به قرآن سردادند که به نظر من حرکت درستی بوده و هست؛ زیرا کافی است که امروزه انسان به برخی مطالب که در رسانههای ایران به غُلُوّهای بیمانند دربارهی بزرگان دینی میپردازند گوش فرا دهد و آنگاه به قرآن بنگرد که خطاب به پیامبـرص میگویـد «قُلْ لَا أَقُولُ لَکُمْ عِندِی خَزَآئِنُ اللهِ وَ لَا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لَا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَکٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَى إِلَیَّ = بگو: به شما نمیگویم که خزائن خدا نزد من است؛ غیب نمیدانم و نمیگویم به شما که فرشتهام، جُز آنچه را که به سوی من وحی میشود پیروی نمیکنم» (انعام/۵۰). قرآن برخلاف بسیاری از احادیث، به عقل و علم دعوت کرده و در دهها آیه مخاطبانش را به چالش میکشد که «أَ فَلَاتَعْقِلُون = آیا اندیشه نمیکنید؟» و میفرماید: «وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لَایَعْقِلُونَ = و خدا بر کسانیکه نمیاندیشند پلیدی مینهد» (یونس/۱۰۰). و از پیروی مطالب بدون علم نهی نموده و هشدار میدهد که «وَ لَاتَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ = چیزی را که به آن علم نداری (جاهلانه) پیروی مکن» (إسراء/۳۶).
به علاوه قرآن هیچگاه نگفته که آنچه را در این کتاب آمده پیروان را کافی است و دنبال منابع و آموزشهای دیگر نروند! بلکه آموزش رشتههای مختلف علوم از زمینشناسی و تاریخ و غیره را تشویق نموده و از همینرو بین مصلحانِ قرآنمحور انواع تخصّصهای علمی از مهندسی گرفته تا طب و حقوق و سایر موارد، مشاهده میشود و بنابراین مراد، «قرآنمحوری» بوده و نه «قرآن بسندگی»!
ثانیاً این عجیب است که هرچند همه اذعان داشتهاند که آیات احکام کیفری در قرآن بیش از چند تایی نیست و قریب ۹۵ درصد قرآن معطوف به خداشناسی و اخلاق و بحث از سرانجام عمر و آخرت میباشد، باز آنچه که امروز و در طول تاریخ در مورد اسلام و قرآن بیش از هرچیز دیگر مطرح شده است؛ همان موضوع مجازاتها و برخورد با متخلّفان کیفری است، گویی اساساً اسلام هویّت خود را از اموری چون قطع دست دزد و کیفر زناکار و مواردی از این قبیل میگیرد!
البتّه به نظر من این موضوع دلیل دارد. دلیلش این است که سالیان سال در تاریخ، خلفاء و
امراء به نام اسلام حکومت کرده و اطاعت میطلبیدهاند و سرکوب مجرم و اجرای مجازاتها، خود وسیلهای برای سلطه و حکومت بوده است. ولی حقیقت این است که در هیچ کتاب دینی، مجازات مجرم، به قدر قرآن با تشویق به عذرخواهی و اصلاح و گذشت، نیامیخته و راه برای توقّف و گریز از کیفرها، گشوده نشده است. به ملاحظات زیر توجّه نمایید:
- در ارتباط با سارق بعد از ذکر مجازات قطع دست (مائده/۳۸) در آیهی بعد میفرماید «فَمَن تَابَ مِن بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ أَصْلَحَ فَإِنَّ اللهَ یَتُوبُ عَلَیْهِ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ = پس هرکس بعد از ستم کردنش (بعد از سرقت) توبه کند و اصلاح نماید، البتّه خدا توبهی او را میپذیرد که خداوند آمرزنده ومهربان است (یعنی مجازات قطع دست با عذرخواهی و جلب رضایت طرف خسارت دیده، ساقط میشود)».
- مجازات زناکار موکول به شهادت چهار شاهد عادل است و مقصود از شاهد ـ به تصریح مفسّران از جمله علاّمهی طباطبایی در المیزان ـ کسی است که ارتکاب عمل را به چشم خود (و نه صرفاً به اتّکای علم خود) دیده باشد. از اینرو مثلاً در عربستان سعودی بر طبق صحبتی که من شخصاً با برخی مسئولان در «دار القَضاء» مدینه داشتم، گفتند که تا به حال در آنجا مجازات زناکار نداشتهاند زیرا اثباتش تقریباً غیر ممکن است، مگر زن و مردی در میدان شهر دست به این کار بزنند!
- برای مجازات محارِب و مفسِد (مائده/۳۳) سه گزینهی کیفری هست ولی در آیهی بعد کسانی را که پیش از دستگیری ابراز پشیمانی و توبه نمایند، معاف از مجازات دانسته است (إِلاَّ الَّذِینَ تَابُواْ مِن قَبْلِ أَن تَقْدِرُواْ عَلَیْهِمْ . . . ).
- در مورد قتل عمد و هر نوع آزار جسمانی که کسی عمداً به شخصی وارد نماید، تصریح گردیده که «وَ جَزَاءُ سَیِّئَهٍ سَیِّئَهٌ مِثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللهِ = جزای بدی، مانند آن بدی است؛ پس (ولی) هرکه درگذرد و نیکوکاری کند، پاداش او بر (عهدهی) خداست» (شوری/۴۰).
از شواهد فوق سلیقهی إلهی در برخورد با مجرمان به دست میآید که هرچند در جهت
حفظ حقوق مظلوم احکامی مقرّر شده، ولی (۱) ترجیح خدا در گذشت و اصلاح است و (۲) تبصرهها و انعطافپذیریهایی در آیات هست که به اجرای احکام بنا به مقتضیات زمان، کمک میکند.
به علاوه به قول استاد حسینی طباطبایی خداوند در قرآن برای تغییر احکام بنا به شرائط، چند ضابطه به دست داده است: ازجمله آنکه میفرماید «فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَهٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ = پس هرکه ناچار شد ـ بی آنکه به گناه متمایل باشد ـ همانا خدا آمرزنده و مهربان است» (مائده/۲). هرچند موضوع آیه مربوط به استفاده از خوردنیهای حرام است، ولی میتوان آن را به سایر موارد نیز تعمیم داد. دیگر آنکه فرموده «مَاجَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ = خدا در دین برای شما هیچ حرجی (تنگی) قرار نداده است» (حج/۷۸). بنا به آثار وارده از أئمّهی شیعه (ع) این اصل که خدا در دین نظر به ایجاد مشکل برای مردمان نداشته، به جمیع موارد قابل تعمیم است (یُعرَف هذا و اَمثاله مِن قَولِهِ تَعالی ماجَعَلَ عَلَیکُم فِی الدِّینِ مِن حَرَج). بنابراین هرگاه در اجرای حکمی حرج و تنگی پیش بیاید، حُکم رفع میشود. همچنین خداوند به ما آموزش داده که با تغییر موضوع، میتوان حکم را تغییر داد (که نمونههای فراوانی دارد). بنابراین احکام ـ با ضابطه ـ تغییرپذیرند ولی نه بدون ضابطه.
ثالثاً شک نیست که مسلمانها ـ اعمّ از شیعه و سنّی ـ با کولهباری از آثار عدّهای به نام فقهاء مواجهاند؛ از شیخ طوسی گرفته تا شیخ مرتضی انصاری و دیگران. من خوشبینانه عرض میکنم که آنچه این آقایان آموخته و ارائه دادهاند، معتبر بوده و هیچیک ملاحظات دنیوی برای خود قائل نبودهاند و صرفاً از سر دغدغهی دینی سخن گفتهاند. ولی به هرحال، آیا میتوان گفت که اشتباه هم نمیتوانستهاند بکنند؟ آیا فتاوای آنان برای شرایط امروز نیز که تفاوت فاحش با دوران آنها دارد، میتواند کارساز باشد؟ مسلّماً خیر؛ مگر مردمان همه عقل و واقعبینی را به یک سو نهاده به اطاعت مطلق از گذشتگان در چند صد سال پیش تن بدهند که این خود بنا به قرآن، از مقولهی تسلیم مطلق در برابر غیر خدا و انحراف از توحید است. بگذریم که چه بسا برخی آقایان فقهای ما از دوران اُمَوی گرفته تا عبّاسی و صفویّه و قاجاریّه و حتّی بعدها، در بستر زور زمان میزیسته و در واقع دین را به امیال حکومت بخیه میزدهاند.
این خود به نظر من، تجربهای برای روشنفکران دینی در این دور و زمانه است که راه حلّ ریشهای برون رفت از مشکلات را نه در کنار گذاری دین، بلکه در ایجاد جایگاه درست دین در جامعه ببینند.
امّا در مورد کارایی قرآن: سخن در این زمینه هرچند کم گفتهاند، ولی بسیار میتوان گفت. آقای حسینی طباطبایی رسالهای تحت عنوان «قرآن در روزگار نو» دارد که مدّتها پیش در تهران به چاپ رسیده است. ولی من نمیخواهم وارد مطالب فنّی کلاسیک شوم و صرفاً تجربهی خود را در اینجا منعکس میکنم؛ مطلب را بدینگونه میبینم:
میگویند که آدمی با پیروی از عقل و منادی آن که علم یا آگاهی است، میتواند مسیر درست را در زندگی برگزیند و با پیمودن آن مسیر، به امنیّت و سعادت دست یابد. امّا در اینجا مشکلی هست؛ زیرا انسان فقط عقل و صلاحاندیشی نیست، بلکه غرایز وخواستههایی در او هست که وی را به سوی خود میکشند و آن خواستهها و هوسها در بسیاری موارد، عقلانی نیست. عقل تلاش میکند که خواستهها را پس زند و فرمان خود را در وجود انسان مستقر سازد، ولی از عهده برنمیآید زیرا نیروی غرایز و خواستهها در آدمی بسیار قوی و جذّابتر از دعوت عقل است. از سوی دیگر سرکوب غرایز نیز کار درستی نیست و انسان با پایمال کردن غرایز، به مشکلات عدیدهی روحی و اجتماعی میرسد و از برخورداریهایی که حقّ اوست، بازمیماند.
تنها راه حلّ کار این است که کاری کرد تا سلطان عقل در کشور وجود، مستقر گردد و بر طبق فرامین و صلاحدیدِ او از غرایز استفاده شود. امّا عقل برای این منظور، محتاج کمک است و به تنهایی نمیتواند از پس غرایز و هوسها برآید. این کودتای ایمان است که میتواند عقل را در وجود انسان بر تخت سلطنت بنشاند و سپر حفظ عقل در غلبهی بر غرایز گردد.
اینجاست که پای قرآن به میان میآید که به صُوَر مختلف از سرمنشأ خلقتِ آدمی تا
وصف مراحل عمر و خطراتیکه او را ـ از درون و برون ـ تهدید میکند، انسان را به احراز رسالت خود در مقابله با بدیها و ترویج نیکیها فرا میخواند. تذکّر میدهد که ای انسان! تلاشهایت بیهوده نیست، سرانجام به سوی من بازمیگردی و به عکس العمل کامل کردارت میرسی و فراموش نکن که من همواره تو را میبینم و هرآنچه بگویی میشنوم و از نظارتِ من خارج نخواهی شد.
به نظر من این بزرگترین کارکرد قرآن در این عصر و زمانه است که با تذکّرهای مستمر، انسان را به تعلّقاتی «بیرون از خود» فرا میخواند و مسئولیّتهایش را به یاد او میآورد. آدمی طی حفظ تماس با قرآن، میتواند خود را بسازد و سپر ایمانی عقل را در فرمانروایی بر غرایز استحکام بخشد؛ این به گمان من کارکرد بزرگ قرآن در همهی عصرها و مکانها است که هیچگاه کهنه نمیشود.
دوّم ـ چند صدایی بودن آیات قرآن
در این قسمت از مقاله، اندیشمند گرامی نکاتی آوردهاند تا ـ برخلاف نظر اینجانب ـ نشان دهند که قرآن «تک صدایی» نیست، بلکه معانی مختلف و گاه حتّی متضادّ از آیات آن به دست میآید. در این ارتباط من چند نکته دارم که به قرار زیر از نظر میگذرانم.
اوّل آنکه قرآن خود را کتاب «هدایت» نامیده: «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ = همانا این قرآن به استوارترین راهها هدایت میکند». من عرض کردم کتاب «هدایت» نمیتواند مقاصد ضدّ و نقیض داشته باشد، ولی البتّه ممکن است افراد ـ در بستر هدایت ـ استنباطهای مختلف از بعضی عبارات داشته باشند که آسیبی به هدف اصلی نمیرساند. برای روشنی مطلب چند مَثَل میآورم:
- در سورهی قصص آیهی۷۷ آمده که مصلحانِ بنیاسرائیل، قارون مالاندوز را چنین نصیحت میکردند «وَ ابْتَغِ فِیمَا آتَاکَ اللهُ الدَّارَ الْآخِرَهَ وَ لَا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا وَ أَحْسِن کَمَا أَحْسَنَ اللهُ إِلَیْکَ وَ لَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللهَ لَایُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ = در آنچه خدا به تو داده، سرای آخرت را بجوی ـ و نصیب خود را از دنیا فراموش نکن ـ و همچنانکه خدا به تو نیکی کرده، نیکی کن و در زمین پی فساد مرو همانا خدا دوستدار مفسدان نیست».
دراینجا عبارت «لَا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا» را برخی از مفسّران به این معنی دانستهاند که ای قارون برخورداریهایت را هم از این دنیا فراموش نکن، توجّهات به سوی آخرت (عبارت قبلی در آیه) آنقدر نباشد که تو را از بهرهمندی دنیویت بازدارد. امّا آقای حسینی طباطبایی میگوید این برداشت چندان موجّه نیست؛ اینگونه نصایح به شخص مالدوست و دنیاطلبی چون قارون لزومی نداشته است؛ بلکه مقصود از عبارت مزبور این بوده که ای قارون از یاد مبر که نصیب کوتاهی از این دنیا داری و در فرصت محدودت ـ با استفاده از امکانات خداداده ـ نیکوکاری به خلق را فراموش مکن. امّا هرکدام از نظرات را هم اگر ما بگیریم به لحاظ پیام «هدایتی» آیه چندان تفاوت نمیکند و به هرصورت پیام هدایت آیه در معرّفی شخصیّتی چون قارون و خودخواهیهای او یکسان است.
- مثال دیگر آیهی۶۴ سورهی قصص است که صحنهای از احوال مریدان و مرادان را در آخرت ترسیم میکند. میفرماید «وَ قِیلَ ادْعُوا شُرَکَاءکُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ وَ رَأَوُا الْعَذَابَ لَوْ أَنَّهُمْ کَانُوا یَهْتَدُونَ = و (به مریدان) گفته شود: شریکانتان را (که برای خدا میپنداشتید) بخوانید؛ پس ایشان را (به کمک) میخوانند ولی آنان را اجابت نمیکنند و عذاب را ببینند (و آرزو کنند که) کاش هدایتیافته بودند».
در اینجا بحثی هست که برخی (از جمله مفسّران شیعی) مقصود از «شُرَکَاءکُمْ» را صرفاً بتهای عرب جاهلی میدانند و دیگران با توجّه به قرائن مشخّص آیه، استدلال میکنند که مقصود، هر شخصیّتی است که صفات منحصر به خدایتعالی ـ مانند کمک ورای اسباب طبیعی ـ را به او نیز تسرّی دهند. این، بحثِ مصداقی است و در معنا و مفهوم آیه که میخواهد بیتأثیری غیر خدا را در سرانجام آدمی نشان دهد، تأثیری ندارد زیرا معنای اخیر از آیات روشن دیگری نیز در قرآن به دست میآید.
در همین ارتباط میتوان به آیهی۱۰۲ سورهی بقره اشاره کرد که مرحوم علاّمهی طباطبایی ـ بعد از ذکر همهی احتمالات مطرحشده توسّط مفسّران ـ اعلام میدارد که «با توجّه به قرائن داخلی آیه، یک معنا از میان معانی محتمل را برای آیه برگزیده است» که رویهمرفته دعوت به ایمان صحیح و پیروی از کتاب آسمانی مینماید و مردم ـ به ویژه یهودیان را ـ از رفتن در پی سحر و جادو و افکار شیطانی بازمیدارد. حتّی با در نظر گرفتن همهی احتمالات معنایی نیز که مفسّران پیش آوردهاند، مفهوم هدایتی مذکور از آیه، تفاوتی نمیکند.
دوّم آنکه فرمودهاند «فهم کلمات و واژگان و جملات در هر زبانی کف دارد ولی سقف ندارد». آری، بنده با این سخن موافقم. آیات قرآن نیز چه بسا در مواردی، یک معنای اساسی و اوّلیّه دارند که عرب ۱۴۰۰ سال پیش هم آن را میفهمید و سپس آن معنا با کسب اطّلاعات و کاوشها و تجارب جدید، تعمیق شده است. بر این مبنا ـ چنانکه سالها پیش به آقای دکتر سروش (وقتی برای معرّفی کتاب «قبض و بسط» به انجمن اسلامی مهندسین آمده بودند) عرض کردم، آیات قرآن در معرض «قبض و بسط» است، منتها «در طول» و نه «در عرض». قرآن خود این مطلب را به ما نشان داده، آنجا که میگوید دو نفر برای حَکَمیّت در اختلافاتشان نزد داود ع و سلیمان ع رفتند و سلیمان قضیّه را بهتر فهمید (فَفَهَّمْنَاهَا سُلَیْمَانَ)، ولی در عینحال متذکّر میگردد که «وَ کُلًّا آتَیْنَا حُکْمًا وَ عِلْمًا» یعنی به هر دو (سلیمان و داود) علم و حکمت داده بودیم؛ ولی سلیمان رأی بهتری داد. بنابراین درک معنا و مفهوم آیات قرآن نیز میتواند چنین قبض و بسط داشته باشد، چنانکه داشتهاند و مثلاً امروزه آیات مربوط به تشکیل نطفهی آدمی در رَحِم مادر، یا فلسفهی وجود و حرکت کوهها و امثال آن مسلّماً بهتر و جامعتر از گذشته فهمیده میشوند. البتّه در بعضی موارد سنّت پیامبرص آیاتی را بازمیکند به مانند «أَقِیمُواْ الصَّلاَهَ» و «آتُواْ الزَّکَاهَ» که شرحش را در سنّت پیامبرص میبینیم.
سوّم در موضوع «جبر و اختیار»، بنده معتقدم در مقولهی کفر و ایمان و عمل که سرنوشت آدمی را در برابر خدای او رقم میزند، جبری در کار نیست و انسان در انتخاب راه و گزینش گناه یا ثواب آزاد است؛ و الاّ ارسال رُسُل و بشارت به بهشت و اخطار به جهنّم ـ که بخش قابل ملاحظهای از قرآن را تشکیل میدهد ـ بیمعنا میشد. در این ارتباط نکات زیر معروض میگردد:
بدیهی است که انسان در فکر و اراده و تصمیم و عمل ارادی، آزاد است و به قول مولوی: اینکه گویی این کنم یا آن کنم خود دلیل اختیار است ای صنم
ولی عکس العملها، در دست انسـان نیسـت و بر طبق قوانیـن جاری در طبیعت و جوامع،
به آدمی میرسند. مثلاً ممکن است شخصی تصمیم بگیرد خود را از فراز ساختمانی به پایین پرتاب کند، تا اینجای کار به دست اوست ولی اینکه بر زمین میخورد و کشته میشود، دست او نیست، بلکه قانون جاذبه به مرکز ثقل زمین است که این کار را انجام میدهد. حکایت جبر در قرآن نیز چنین است؛ میگوید ای انسان! اگر با توجّه به انگیزههایی، راه عناد و لجاج در برابر حقایق پیش بگیری، انصافت را برای درک حقیقت ازدست میدهی؛ این قانون خداست که در دل و طبایع انسانها نهاده («دل» یا «قلب» به معنی مرکز پذیرش و اطمینان در وجود آدمی، نه قلبِ گوشتی) و از اینرو میفرماید «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ خَتَمَ اللهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَ عَلَى سَمْعِهِمْ وَ عَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَهٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عظِیمٌ = بیگمان برای کافران یکسان است که بیمشان دهی یا ندهی، ایمان نمیآورند؛ خدا (با روحیّهی حقپوشی و عنادیکه دارند) بر دلها و بر گوشهایشان مُهر نهاده و بر چشمانشان پردهای است (که بینای حق نیستند) و آنان را عذاب بزرگی است» (آیات ۶و۷ سورهی بقره).
به همین ترتیب آیهی۲۶ سورهی بقره نیز که فاضل گرامی در مقاله به آن اشاره داشتهاند، ایماءِ به جبر ندارد، چنانکه میخوانیم «إِنَّ اللهَ لَا یَسْتَحْیِی أَن یَضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَهً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُواْ فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُواْ فَیَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللهُ بِهَذَا مَثَلًا یُضِلُّ بِهِ کَثِیرًا وَ یَهْدِی بِهِ کَثِیرًا وَ مَایُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِینَ = همانا خدا شرم ندارد از اینکه (برای هدایت خلق) مَثَل زند و آن (مَثَل) به پشهای و یا فراتر از آن باشد؛ پس کسانیکه ایمان آوردهاند میدانند که این (مَثَل)ها حق و از جانب خداسـت، ولی آنها که کفـر ورزیده (و حقپوش و معاند)اند، گویند: چه قصدی خدا با این مَثَلها داشته؟ (آری، خدا) بسیاری را با این (مَثَلها برطبق قوانین خود در درون آدمیان) گمراه و بسیاری را هدایت میکند و جُز فاسقان (متجاوزان از حدّ انصاف) را گمراه نمیگرداند».
در مقابل خداوند به کسانیکه انصاف نشان داده با بیغرضی در فهم آیات او بکوشند، بشارت هدایت داده و میفرماید «وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا = کسانی که در(بارهی)ما مجاهدت کنند، بیشک آنان را به راههای خود هدایت میکنیم» (عنکبوت/۶۹).
بنابراین جبرِ مطلق در قرآن نیست بلکه موضوع، بر سر روحیّه و عمل انسان و عکس العمل رفتار و کارهای اوست. روحیّه و عمل از آدمی است ولی نتایج آن روحیّه و عکس العمل، بر طبق قوانین جاری و تکوینی در درون و برون انسان به او میرسد و خداوند در مقام واضع تمام قوانین هستی، آن نتایج و عکس العملها را به خود نسبت داده است.([۱]) مسئلهی گمراهی و هدایت چنین است؛ مقدّماتش را خود انسان با فکر و عمل خویش فراهم میسازد و نتیجه، بر طبق قوانین طبیعی (إلهی) به او میرسد.
البتّه این مطالب از من نیست، بلکه نتیجهی جستجوها و درسهایی است که به لطف و توفیق خدا آموختهام. برای توضیح بیشتر در مورد «جبر و اختیار در قرآن» میتوان به کتاب «خیانت در گزارش تاریخ، پاسخ به کتاب ۲۳ سال» نوشتهی استاد حسینی طباطبایی، جلد اوّل، مراجعه کرد.
چهارم (و بالأخره) اینکه متأسّفانه اندیشمند گرامی، ملاک قضاوت دربارهی قرآن را عملکرد افراد قرار دادهاند، درصورتیکه باید برعکس باشد. چنین کاری جفا به هر مأخذی است. مثلاً نمیتوان برای قضاوت دربارهی مارکسیسم، عملکرد استالین را مدّ نظر قرار داد، بلکه باید برای روشن شدن ادّعای مارکسیست بودن استالین، عملکرد او را با گفتار مارکس سنجید. خیلی مسلمانها در طول تاریخ ـ به نام اسلام ـ دست به خیلی کارها زدند (و اندیشمند گرامی چون خود با تاریخ سر و کار دارند این مطلب را بهتر از من میدانند) ولی آیا درست است که ما اعمال آنها را مبنای داوری دربارهی قرآن قرار دهیم یا باید معکوس عمل کرد و اعمال آنان را با قرآن سنجید؟
وقتی داعش دست به آن جنایتِ زنده سوزاندن افسر نیروی هوایی اردن زد، در گزارشی از آنها رسید که به آنان گفتند در حدیثی از پیامبرص آمده که از آنحضرت دربارهی مجازات زنده سوزاندن جانیان سؤال کردند و فرمود: هیچکس جُز خدا، حق ندارد انسان را به آتش مجازات کند. داعشیها اذعان داشتند که حدیث نبوی درست است، ولی مَعَذلِک بدان عمل نکردند و افسر بیدفاع را زنده سوزاندند. قرآن میگوید «در راه خدا با کسانی جنگ کنید که با شما میجنگند و تجاوز نکنید» (بقره/۱۹۰) و «اگر آنها (دشمنان) به صلح متمایل شدند تو نیز مایل باش و بر خدا توکّل کن» (انفال/۶۱) فقط در مورد مشرکانیکه با مسلمانها پیمان عدم تعرّض داشتند و آن پیمان را شکسته بر سر راهها و در اماکن به راهزنی مینشستند میفرماید آنها را «هرکجا یافتید محاصره کنید و بگیرید و بکشید» (توبه/۵) و الاّ در مورد غیرمسلمانیکه با مسلمین سر جنگ ندارد ولی میخواهد بر راه و طریق خود باقی بماند، میفرماید «خدا شما را منع نمیکند که با آنها نیکی کنید و عدالت ورزید که خدا دادگران را دوست میدارد» (ممتحنه/۸) پس چگونه نمیتوان در برابر داعش و دیگران که برخلاف مدلول صریح آیات مزبور و فراوان آیات دیگر دست به آنهمه جنایات انسانی زدند، به صراحت گفت که راه و روششان در انحراف قطعی از اسلام بوده است؟ اسلام، تنها سخن و ادّعا نیست (منافقان هم ادّعای ایمان میکنند) اسلام، حقیقتی است که در گرو ایمان پاک و عمل شایسته شناخته میشود. با کمال احترام عرض میکنم که بندهی کمترین این ادّعا را میکنم و با افتخار و قاطعیّت و وثاقت، فهمِ خود را از قرآن بدینصورت اعلام میدارم که قرآن منشور آزادی عقیده، همزیستی مسالمتآمیز با موافق و مخالف و حکومت و تصمیمگیریهای اجتماعی را بنا به رأی و خواست مردم تأیید میکند و بهترین یادآور خداشناسی، اخلاق و ملاحظات انسانی است. هر عیب که هست از مسلمانی ماست.
با تشکّر از اندیشمند گرامی که با درج مقالهی خود و پاسخ به مطالب مطروحه، این بنده را به پاسخگویی برانگیخته و مفتخر نمودند.
([۱]) مثلاً در مورد نزول باران فرموده خداست که بادها را (با تغییرات جوّی) حرکت داده ابرها را متراکم میسازد و از خلال آن ابرها، باران میفرستد که زمین مرده را بدان زنده میگرداند (روم/۴۸ و فاطر/۹).
View Comments (34)
پاسخ به چند نفر
1 نوشته کوتاهی فرستادم. نمیدانم کیه ایا درج شود یا نشود.
2 من مسئول خلافکاری هایی که به نام اسلام میشود نیستم. .بنام دموکراسی یا ازادی و یا علم چه خلاف ها و جنایت ها که نمیشود و نشده است!
3 عرایض بنده درباره قران و فهم از آن بود. که بنظر بنده اگر کسی بدون غرض قران رابخواند و تامل کند, از ان هدایت و آگاهی و ایمان و تقوی بهره خواهد برد. البته مدعیان و نافهم ها زیادند. اگر کسی انها را بهانه کند و از اسلام و فران دوری کند, به خودش ضرر زده است.
گر جمله کائنات کافر گردند, بر دامن کبریائیش ننشیند گرد!
4 معنویت و زندگی معنا دار انسانی, نه با رفع نیازهای فیزیکی و جسمی که حیوانات هم در آن مشترک اند, بلکه فقط با دین و آگاهی و ایمان و تقوی و معنویت درست بدست می آید. پس بجای بهانه گیری, سعی کنیم که دین الهی را درست بفهمیم و عمل کنیم!
والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا. خداوند در قران به تلاشگران صادق وعده داده است که راه حق را به آنها نشان خواهد داد.
خود دانید!
پاسخ به چندین نفر!
ابتدا خدمت دوستانی که بحث سیاسی و اپوزیسیون بازی دارند، عرض کنم که بنده مدافع این حکومت و کارهای غلط آن نیستم. فهم این سخن برای بعضی کار کمی نیست! و الا اینهمه خود و خوانندگان را خسته نمیکردند!
دوم، بحث در باره قران و اسلام بود!
۱ اگر کسی طرفدار حق و حقیقت باشد، نمیگوید که چرا فلانی به مثلا انگلیسی، یا فارسی، یا عربی آنرا بیان کرده است! حرف حق را، آدم عاقل به هر زبانی باشد، قبول میکند!
۲ همه ی دستجات و فرقه های باطل در طول تاریخ 1400 ساله ی اسلام، دم از اسلام و قران می زنند. پس شباهت زبانی و یا لباسی، یا بکاربردن آیات قران، به زبان عربی، نباید یک انسان حق جو را به اشتباه بیندارد..
۳ اگر اسلام ستیز هستید، من با شما کاری ندارم، اما اگر سوالی و اشکالی درباره ی اسلام دارید، و جستجوی حقیقت و درستی، در سر دارید، من در حد توان در خدمتتان هستم.
atabrizi66@gmail.com
اسلام برای قوم عرب هست چنان که در خود قرآن در بسیاری آیه ها گفته شده برای هر قوم و امتی پیغمبری هست، یا در بسیاری از آیه ها تاکید زیاد بر زبان عربی شده. اگر چند جا «للعالمین» هست یا هنگام جمع آوری قرآن یا در نوشتنش که بدون اِعراب و نقطه بوده آنهم توسط کسانی که سواد لازم و کافی نداشتند اشتباه شده یا منظور از عالمین همان مردم شبه جزیره عربستان هستند وگرنه تناقض هست.
به خدا اسلام برای ما فایده نداشته، خسارت و بدبختی هم زیاد داشته ، بیشترین فایده را ایران برای اسلام و عرب داشت از هر لحاظ.
این دین برای ما نیست. انقدر پافشاری نکنید. مگر اینکه مانند آخوندها شما هم سودی دارد یا اعتبار و موقعیت شما به این حرفها بسته باشد
طبیعی است که وقتی سخنانی از قرآن درباره انسان و اجتماع و آنچه مربوط به اینهاست به میان میآید مخاطبِ ایرانی بیاد عملکرد این حکومت می افتد و بحث به وضع موجود ایران میکشد که حاکم و طرفداران و زیردستانش همه کار خود را با قرآن و اسلام و منش پیغمبر اسلام توجیه میکنند.
آقای علی تبریزی وقتی گزارش خودفروشی یک زن بینوا در گور برای لقمه ای نان را دیدند از اینکه پیش از آن برای پشتیبانی و ... نظام مینوشتند از خوانندگان پوزش خواستند، ولی وقتی به ایشان انتقاد میشود که پشتیبان و در نتیجه شریک جرم حکومت است میگویند یک دلیل بیاورید که من از جنایت و خیانت پشتیبانی کرده باشم و مرا قاطی حکومتیان نکنید!
خودشان در پاسخ به آقای شمس علی نوشتند « متاسفانه اکثر خلاف ها و فساد ها و جنایت هائی که ذکر کردید، در باره این حکومت چهل ساله، درست است»، بعد نوشتند سند و مدرک و آمار و... نشان بدهید که مردم این حکومت را نمی خواهند و ایشان را هوچی و پوپولیست و ... خوانده اند ! ولی آیا مدرک و دلیل از همین سخن شما روشن تر ؟ مردم چرا باید چنین حکومتی را بخواهند ؟! مگرعقلشان را از دست داده باشند! شما که توصیه به عقلگرایی میکنید، اینجا چرا عقل بکار نمیآید؟!
نوشتند «همه» از طرف مردم حرف میزنند! نوشتند مگر وکیل مردم هستید ؟! ولی مگر حاکم مطلق ، ولی امر مسلمین جهان و نماینده الله اجازه میدهد مردم وکیل انتخاب کنند یا حرفشان را بزنند؟ هر کس حرفی میزند و انتقاد میکند یک پاسخ همین است که از طرف مردم حرفی نزنید !
ولی چرا به خامنه ای نمی گویید که از طرف مردم حرف نزند؟ این همه خسارت و مصیبتی که در این چهل سال وارد کرده اند را ندیده اید که تازه مدرک میخواهید؟!
همین واکنش شما گونه ای پشتیبانی از حکومت است. مردم بجان آمدند و اینجا فرصتی دارند که انتقادی بکنند چرا شما همیشه نقش مدافع حکومت جنایتکار را دارید و واکنش تند و توهین آمیز نشان میدهید؟
مخاطب را هوچی و پوپولیست خواندند و نوشتند «همه را ببین» !
آقای خامنه ای اجازه انتقاد و راه پیمایی اعتراضی و انتخابات آزاد را نمیدهد و با سؤاستفاده از امکانات حکومتی عده ای را جمع میکند تا او را تایید کنند ! چرا به ایشان نمیگویید پوپولست و هوچی؟ به انتقادکننده ایشان توهین می کنید که اول بفهم !؟
مگر ولی امر مسلمین جهان اجازه میدهد «همه» دیده شوند؟ تنها طرفداران ایشان با همه گونه پشتیبانی حکومتی میتوانند خود را نشان دهند (که به نظر من بیشترشان اگر حاکم دیگری بیاید سیاهی لشکر آن یکی میشوند)! چنان که در این چهار دهه نشان دادند پاسخ مردم معترض را با گلوله و شوکر و زندان و کشتار و تجاوز میدهند. چگونه همه را میشود دید؟ همین رفتارهای حکومت نشان میدهد که نزدیک به همه مردم خواهانش نیستند وگرنه آزادیهای مردم را پایمال نمیکردند، میگفتند هرکه مخالف است بیاید حرفش را بزند و راه پیمایی کند، تا معلوم شود مخالفان «چندصد نفرند» و طرفداران ایشان ده ها میلیون ! هربار که عده ای جان برکف بیرون آمدند حتا اگر شعاری ندادند ماموران حکومت دست به ویرانگری و آتش سوزی زدند تا آنها را بدنام کنند و بهانه برای سرکوب درست کنند ، گرچه اندکی از این سوهم دست به چنین کارهایی میزنند.
هر حکومتی هر اندازه بد باشد عده ای طرفدار دارد، ولی اکثریت شرط است. اگر خمینی و خامنه ای مطمئن بودند که پشتیبانی و پایگاه اجتکاعی لازم و کافی دارند جلوی انتخابات آزاد و آزادی بیان و راه پیمایی اعتراضی مردم را نمی گرفتند. همه امکانات تبلیغی و رسانه ای را در اختیار نمی گرفتند و به مخالفان هم اجازه مخالفت میدادند. اگر در سالهای نخست تا اندازه ای امکانش بود چاره نداشتند ، زیرا هنوز این اندازه قدرت نگرفته بودند. با تاسف بعضی کمونیستها هم با کشف خلق ها (!) و تحریک، زمینه دادند.
چند نفر نامه ای نوشتند در خواست اصلاح ساختار حکومت و کنار رفتن خامنه ای را کردند که در این چهل و یک سال، هشت سال رئیس جمهور و بیش از سی سال رهبر مطلق است (با کارنامه ای که دارد). آیا پاسخشان دستگیری و زندان انفرادی و شکنجه و ... است؟! با وجود چنین حکومتی چگونه میشود «همه» را دید ؟! چگونه مخالفان احساس امنیت کنند و خود را نشان دهند؟ در سال 88 با مردمی خود را نشان دادند چه کردند؟ بقول آقای شمس علی به ناموس مردم هم رحم نکردند !
آمارها و گزارشهای رسمی نشان دهنده بحرانهای بزرگ اقتصادی، اجتماعی، زیست محیطی، آسیب های اجتماعی و فرهنگی و ناکامی های آشکار حکومت در سیاست های داخلی و خارجیش است. با این همه و پس از این همه مدت جنایت و خیانت که خود هم تایید میکنید تازه مدرک و سند و آمار میخواهید!؟ آنهم از کسی که نمیتواند خود را معرفی کند؟
بعد به مخاطب توهین میکنید که اول بفهم و ... !؟ نوشته شما حرف زدن خامنه ای را بیاد می آورد!
به جناب علی تبریزی،
نوع نگاه جنابعالی به قرآن بر همان مبانی استوار است که حاکمان امروز ایران زمین به آن معتقد و مبنای حکمرانی شان بر آن بنا نهاده شده است و شاید همین موضوع است که هرکس یادداشت های شما را می خواند مشابهت و قرابت وهمسانی بین نوع نگاه جنابعالی و قرائت دینی حاکمان دینی می یابد و نقد و انتقاد از آنها را متوجه شما هم می کند.
بر چه اساس می فرمایید « هر کس علم و حکمت میخواهد باید بعد از قران و برای فهم درست قران سراغ پیامبر ص و علی ع و بعد اولاد و اهل بیت او برود» این بیان نه مبنای قرآنی دارد و نه منطق عقلانی.
یکی از معانی جاودانه بودن پیام الهی همین فهم سیال از آن است و چند صدایی بودن درک و تفسیر مفاهیم قرآنی.
مثالی ساده خدمتتان عرض می کنم: قبل از کشفیات نجوم جدید فهم حاکم و رایج از آیات قرآنی در باره آسمانها و زمین بر این استوار بود که زمین ثابت است و خورشید به دور آن می چرخد و این مبتنی بر نجوم بطلمیوسی بود و بعد از کیهان شناسی جدید و کشفیات گالیله و کپرنیک و دیگران فهم و تفسیر این آیات هم بر مبنای این دیدگاه های نجوم تغییر کرد (نگاه کنید به تفاسیر قدیم و دوران جدید در باره آیاتی همانند والشمس تجري لمستقر لها و غيره) در حالی که در همان دوران کسانی که جنابعالی به نام اهل بیت علی و اولاد ایشان از آنها نام بردید، موجود بودند و هیچ اشاره ای در تصحیح این نوع برداشت و فهم آیات از آنها صادر نشده است. و این نشان می دهد که علاوه بر دلایل قرآنی و عقلانی، صحبت شما از نظر تاریخی هم مبنایی ندارد. البته یک نمونه بود و موارد مشابه زیاد است.
خلاصه عرض بنده این است که درک و تفسیر قرآن و پیام الهی مختص و منحصر به یک فهم و برداشت خاص که فرا زمانی و فرامکانی باشد نیست.
بنده و جنابعالی و دیگران اگر علاقمند به قرآن هستیم باید آن را چنان بخوانیم که یعنی همین اکنون و در این زمان بر ما نازل شده است و آن را درک کنیم. البته پرواضح است که برای درک پیام قرآنی باید درونی حقیقت طلب و پژوهنده داشته باشیم که به قول شاعر:
عاشقی را قابلیت لازم است
طالب حق را حقیقت لازم است.
ببخشید که اینجا جای نوشتن زیاد نیست و الا بسیار در این زمینه می توان گفت و نوشت.
با سپاس و آرزوی توفیق جنابعالی و دیگر پژوهندگان حق و راستی.
جناب شمس علی
"آقا مردم شما ها را نمیخواهند." هوچیگری و جو سازی است. همه از قول مردم حرف می زنند. همه میگویند من درست میگم، تو غلط میگی.
پس
اول بفهم که من چه میگویم، پیش خودت برای من پرونده درست نکن و من را بکوب.
دوم، ببینی مردم چه میگویند؟ با شاعد و مدرک و دلیل و قرینه و آمار میدانی و غیرمیدانی.
سوم، کی به شما و کجا وکالت داده که از طرف مردم حرف بزنی؟
و چهارم، دوباره میگویم ! من چه می گویم؟ که شما فکر میکنی مردم با من مخالفند؟
پنجم، اصلا یک آدم حسابی، باید در نظراتش، همه اش باید ببیند مردم چه میگویند و آنرا تکرار کند؟ این کار رهبران سیاسی پوپولیست و دگماتیست و عوام فریب است. من نه اهل سیاستم و نه پوپولیست و نه دگم!
جناب شمس علی
من هم پاسخی نوشتم که هنوز درج نشده.
اما اگر مختصر بنویسید، و نکات کلیدی و اصلی را مشخص کنید، بهتر میتوان گفتگو کرد.
درد دل از وضع مردم و حکومت زیاد است و همه کمابیش از آن آگاهیم. اما فکر نمیکنم اگر بنده را (که خود از این حکومت آزارها دیده ام) در خطابتان شریک جرم و جنایت همان حکومت کنید، راه بجائی ببرید!
عرض بنده در باره قران و اسلام و دینداری بود. نه آنچه شما مرا شریک جرم کردید!
در تاریخ اسلام، بنام اسلام، حسین ع، و علی ع را کشته اند، سر بریده اند، اسب بر بدنشان تارانده اند. تکه تکه کرده اند علی اکبر را، بر گلوی علی اصغر شیر خوار تیر سه پره زده اند.
شما تازه کارید یا با علم و دانائی اینچنین بی پروا نسبت و اتهام و تهمت، روا میدارید؟؟
با درود
قران و اشتباه در نقطه گذاری سوره " عادیات، سوره 100 " و سوره " وزوجنهم بحور عین، سوره 44، آیه 54" :
سوره عادیات یکی از کوتاه ترین و نامفهوم ترین سوره های قران است. نام سوره 100 “ عادیات “ به معنی „دوندگان“ است و 11 آیه دارد. به نظر می رسد که ویرایشگران سوره 100 در نقطه گذاری حرف ها و برگرداندن وآژه ها با ریشه های سوری – عبری به عربی دچار اشتباه شده اند. این نوشته به تناقضات 5 آیه اول سوره عادیات اشاره می کند . ادامه:
http://www.chubin.net/?p=17456
قدیمی ترین نسخه قران بدون نقطه نوشته شده بود ( نگاه کنید به قران بیرمنگام ). اوائل قرن 8 ( در دوران خلافت عبدالملک مروان) ویرایشگران قران را نقطه گذاری کردند. به نقل از زبان شناس آلمانی – لبنانی کریستف لوکزنبرگ در قران “ آیات مبهم“، یا واژه های نامفهومی مشاهده می شوند. این آیات مبهم را ویرایشگران نتوانستند به درستی نقطه گذاری کنند (نقطه گذاری حرف های بی نقطه ) و به عربی برگردانند. لوکزنبرگ برای توضیح این بخش های نامفهوم قران به ریشه های آرامی – سوری این حروف رجوع می کند. لوکزنبرگ ادامه می دهد که می توان با مشخص کردن ریشه های آرامی – سوری این حروف نامفهوم معنی درست این آیات مبهم قران را فهمید. به عنوان مثال لوکزنبرگ به آیه " وزوجنهم بحور عین " اشاره می کند. ادامه:
http://www.chubin.net/?p=17574
دستتان مریزاد جناب شمس علی بابت توضیح دقیق تان.
و به راستی که « در خانه اگر کس است یک حرف بس است ».
با سپاس
پاسخ به شمس علی.
با بیشتر جمله ی ما قبل آخرتان موافقم!
یعنی اسلام حکومت موجود، با اسلام پیامبر خاتم ص، خیلی فرق دارد.
من را هم لطفا قاطی حکومتیان نکنید که انگ و برچسبی بیش نیست.
خداحافط