1- در آغاز اعلاميه سخن از «برپايي حكومت ديني» در ايران در چهل سال گذشته رفته و سپس از يك سلسله نارساييها (استبداد، شلاق زدن ها و دست و پا قطع كردن ها، شكنجه، اعدامهاي دههي شصت، قتلهاي زنجيره اي، تبعيض نظاممند عليه زنان، اديان، مذاهب، دگرانديشان و غيره) سخن آورده شده است. گويي همهي آن نارساييها برخاسته از دين بوده و اين دين است كه آن بلاها را بر سر مردم آورده و راه رهايي كنار گذاشتن دين از صحنهي تصميمگيريهاي جامعه است. اين سخن نه درست است، نه حق است و نه به صلاح. صرفاً سخني سرچشمه گرفته از عصبيتها و و سطحينگرانه است كه از امضاءكنندگان اعلاميه با عنوان «نوانديشان ديني» بسيار بعيد مي نمود. https://www.zeitoons.com/60165 سخن نادرستي است زيرا بسياري از قوانين و عملكردها در ايران معلول خلقوخوي عاملان و اهداف سلطهجويانهي افراد بوده و نه معضلات ديني و حتي فقهي؛ چنانكه معترضان به آنها از موضع دين، كم نبودهاند. سطحينگرانه است كه ما آنچه را در ايران ميگذرد صرفاً معلول وابستگي به دين و قوانين فقهي، فارغ از اهداف و شيوههاي فكري و عملكردحاكمان بدانيم. آيا اگر مترقيترين قوانين را با چنان مجموعهاي از عاملان ميداشتيم، نتايجي جز آنچه كه هست به بار ميآمد؟ آيا اين صلاح است كه به مردم گفته شود همهي نارساييها و خشونتهايي كه ديدهايد معلول دين و فقه شما بوده است؟! چه اطميناني هست كه در اين صورت مردم دينشان را وانهاده و سخن اعلاميهدهندگان را بپذيرند؟ راقم اين سطور معتقد استكه بلكه برعكس، دستگاه حكومت ايران با آگاهي از علائق ديني مردم، مواضع اعلام شده را به سهولت پس زده از محتواي اعلاميه ي صادره – با طرح نسبت بي ديني به امضاءكنندگان- در جهت تثبيت سياستهاي خود استفاده خواهد نمود. ۲- گفته شده است كه «نوانديشان ديني از اساس معتقدند كه احكام اجتماعي و سياسي قرآن و سنت، اصولاً احكامي تاريخي و متعلق به عصر پيامبر اسلامند... متناسب با آن دوره ي تاريخي بوده اند... همه ي گرايشات فكري و سياسي، چه ديني، چه غير ديني و چه ضد ديني، مي توانند در حوزه عمومي به ترويج انديشه خويش بپردازند، اما آنچه به آراي عمومي گذاشته مي شود صرفاً برنامه هاي آنان براي اداره اجتماع است و نه عقايد هيچ ديني». اين موضع، نفي دين رسمي در كشور است. يعني مملكت ايران به لحاظ ديني، بي اعتقاد و بدون وابستگي به هيچ ديني باشد. آيا نويسندگان به عمق و عواقب آنچه آوردهاند توجه كردهاند؟ چنين نظري را اتاتورك سالها پيش در تركيه پيش آورد كه عملاً به شكست و دوقطبيشدن جامعه انجاميد و در ايران شيعي چه بسا به عواقب بسيار بدتري منجر خواهد شد. مردم ايران بايد احساس كنند كه دينشان در صحنهی عمومي جامعه حضور دارد و نقش روشنفكران (يا نوانديشان) ديني، بايد اين باشد كه اين مقصود به نحو صحيح، مبتني بر اصالتهاي ديني، در قالب قانون اساسي منطبق با مقتضيات دنياي امروز، برآورده گردد، نه آنكه به نفي حضور دين در جامعه بپردازند! ۳- خودمانيم مدتهاست كه احساس ميشود نوانديشان ديني رسالت خود را در «به حداقل رساندن نقش دين در جامعه» ميبينند و اين رويه به وضوح مغاير پسوند «ديني» بر «نوانديشي» است. مي گويند مردمان اعتقادات و اخلاق و عبادات ديني را بردارند و احكام اجتماعي و سياسي دين كنار گذاشته شود. اما اين روش حذفي راه حل نيست، بلكه صرفاً كنار گذاشتن بخشي از مسئله است و نتيجهی اين كنارگذاري نيز اين خواهد بود كه ديگران آن را برمي دارند و به روش خود پياده ميسازند. به نظر بنده وقت است كه نوانديشان ديني به جاي كليگوييها و اتخاذ روش اجتنابي نسبت به دين، ورود به موضوع كنند و دقيقاً در ارتباط با آنچه كه تاكنون سعي بر حذفش داشتهاند، راه حل اجرايي مبتني بر مقتضيات اصالتهاي ديني و دنياي امروز نشان دهند و تصور نكنند اگر آنها به اين كار دست نزنند موضوع خود به خود- با نفي آنها- كنار خواهد رفت؛ خير، بلكه ديگران وارد اريكه شده راه و روشهاي خود را پيش خواهند برد، چنانكه تاكنون كردهاند.