قرآن؛ کلام الهی یا سخن پیامبر؟

اعتقاد به «کلام‌الله مجید» بودن قرآن و انتساب الفاظ آن به وحی، باور همیشگی مسلمانان در طول ۱۴ قرن گذشته بوده است. در دو سه دهه اخیر است که برخی متفکرین مسلمان سنی و شیعه در کشورهای اروپایی و ایران نظریات متفاوتی ابراز کرده و نقش پیامبر را در شکل‌گیری الفاظ و مفاهیم قرآنی عمده کرده‌اند. علی‌الاصول طرح چنین نظریاتی، هرچند مخالف اجماع اُمت، نباید موجب برآشفتن و طرد و تکفیر باشد، بلکه آزاد فکری بنیادین اسلام ایجاب می‌کند از فکر مخالف در تبادل آراء و تضارب افکار استقبال شود. نقش پیامبران به تعبیر امام علی (در خطبه اول نهج البلاغه)، شخم زدن زمین ذهن و برآوردن دفینه‌های عقلانیت بوده است (…و یُثِیروا لَهُم دَفائِنَ العُقُولِ). به گفته مولوی:

کشت جان را کش جواهر مضمر است/ آب رحمت پر ز آب کوثر است.

سخنان اخیر جناب دکتر سروش در برنامه ۳:۵۹ دقیقه‌ای بی‌بی‌سی فارسی، در راستای همان نظریات جدید و بیانی دیگر از سخنان سابق ایشان است که چون در رسانه‌ای با مستمعین میلیونی پخش شده، مخاطبین میلیونی هم یافته و این قلم، همچون دیگران، به خود حق می‌دهد به چند نکته از تعارضاتی که چنین سخنانی با متن قرآن پیدا می‌کند در بندهای زیراشاره نماید:

۱- ثنویت درمنبع وحی!
اگر قرآن محصول و معلول شخصیت پیامبر و او نیز پرورده تاریخ و جغرافیای خویش و مؤلف آن کتاب کریم بوده باشد، در این صورت قرآن دو منبع پیدا می‌کند؛ الهامات غیبی و «نفس» تأثیر پذیرفته پیامبر از منابع متعدد زمان و مکان خود، یعنی دوران جاهلیت! و آنچه به زبان پیامبر و اهل بیت و اجماع عالمان امت «کلام الله» شمرده شده، در واقع ترکیبی تلقی خواهد شد مشمول تغییر و ابطال، همچون آثار و الهامات بشری از منشآت عارفان و عالمان اخلاق، حال آن‌که به نصّ قرآن:
«بی‌تردید این کتابی است برتر (باطل نشدنی) که هیچ باطلی از پیش و پس (حال و آینده و گذشته) بدان راه ندارد، تنزیل یافته‌ای است از سوی (خداوند) حکیم و ستوده شده مطلق.»(۱)

تشکیک در اصل «کلام‌الله» بودن قرآن، از تصوّر ارتباط آن با «نفسِ» تأثیر گرفته پیامبر از محیط خود ناشی می‌شود، حال آن‌که قرآن به کرّات پیامبر را «اُمّی»، یعنی درس‌نخوانده و بی‌خبر از آنچه «کسب علم و تجربه» نامیده می‌شود می‌شمارد و مخصوصاً اصرار دارد و تأکید می‌کند که او پیش از نبوّت ابداً در این وادی‌ها نبوده است. در قرآن آمده است:
«تو پیش از این نه هرگز کتابی خوانده و نه خطی نوشته بودی، که اگر چنین بود، «ابطال‌گران» حتما تردید می‌کردند. بلکه قرآن آیات روشنگری است در سینه کسانی که دانش داده شده‌اند»(۲)

دوران تولد، طفولیت، کودکی و جوانی آن یتیم قریش برای معاصرانش همچون کف دست صاف بود و می‌توانستند به راحتی این یادآوری قرآنی را بپذیرند که:
«بدین‌گونه ما قرآن را به فرمان خویش بر تو وحی کردیم و پیش از آن نه می‌دانستی «کتاب» چیست و نه «ایمان» کدامست!؟ بلکه ما آن (قرآن) را نوری قرار دادیم تا بندگان شایسته‌ای را که بخواهیم بدان هدایت کنیم…»(۳)

۲- تفکیک قرآن میان نفس پیامبر و منبع وحی
منکرانی که به «تلقی» مستقیم حقایقی از خدا باور نداشتند، از پیامبر می‌خواستند قرآن دیگری برای آنها بیاورد یا تغییرش دهد، به او وحی می‌شود به آنها بگوید:
«من از سوی نفس خویش (تلْقَاءِ نَفْسِی) نمی‌توانم آن را تبدیل کنم، من فقط از آنچه به من وحی می‌شود تبعیت می‌کنم…. من پیش از این عمری را میان شما به سر بردم (سابقه چنین سخنانی نداشتم) چرا عقلتان را به کار نمی‌برید؟»(۴)

صریح‌تر از این نمی‌شود تلقی و دریافت کلام الهی را از نفس پیامبر تفکیک کرد؛ تلقی همان دریافت و فهم مطلب است همان‌گونه که آدم به تلقی کلماتی از پروردگارش رسید،(۵) عیسی کلمه القاء شده خداوند برمریم بود،(۶)

قرآن تاکید می‌کند:
«بی تردید تو قرآن را از جانب خداوند حکیم علیم تلقی و دریافت می‌کنی»(۷)

تبعیت انحصاری پیامبر از وحی حداقل در سه آیه دیگر آمده است.(۸). اهمیت این سخن آن‌چنان است که برای، به اصطلاح چهار میخه کردن آن، خداوند به هرآنچه دیده می‌شود و دیده نمی‌شود سوگند خورده که:
«این قرآن گفتار فرستاده‌ای (جبرئیل) کریم است، نه گفتار یک شاعر و کاهن، ولی اندکی باور می‌کنند و پند می‌پذیرند که این نازل شده‌ای از سوی ربّ عالمیان است، اگر او (محمد) سخنانی به دروغ بر ما بسته بود، قطعاً او را به چنگ قدرت می‌گرفتیم و شاهرگش را می‌بریدیم!»(۹)

۳- ترکیب وحی با نفس پیامبر و معضل رسالت

نتیجه فوری تئوری ‌روایت یا رؤیای پیامبر از عالم غیب، نفی ناگزیر و ناخواسته رکن «رسالت» است که مشتقات این کلمه ۵۱۳ بار در قرآن تکرار شده است. در این تئوری‌، محور اصلی پیامبری است که هم‌چون بقیه ابناء بشر سخنانش «مقبول و نامقبول، نیک و بد و پستی و بلندی داشته است»! حال آنکه قرآن به وضوح در ده‌ها آیه پیامبر را واسطه ابلاغ وحی برای «مردم» و بشیر و نذیر برای «آنها» شمرده است.

اگر قرار بر هدایت مردم باشد، نامعقول و خلاف حکمت می‌نماید که خدا بندگان را به ترکیبی دعوت کند که آمیخته با تأثیرات تاریخ و جغرافیا، آن هم دوران جاهلیت است. با این تئوری چاره‌ای نمی‌ماند جز آن که گفته شود رسالت نقشی نفسانی و خودجوش بوده که پیامبر برای خویش فرض کرده و بقیه پیامبرانِ پیشین نیز بر این قاعده بوده‌اند! اگر گفته شود روح و روان پیامبر صددرصد خدایی شده بود، در این صورت جایی برای «خودِ» او نمی‌ماند و تأثیر پذیری‌اش از منابعی دیگر و مقبول و نامقبول بودن کلامش موردی نمی‌یابد.

مسلمانان در ماه رمضان سوره‌های قدر و (۸ آیه ابتدای) دخان را می‌خوانند که به روشنی نزول قرآن را به مدد ملائکه و روح در امتداد جریان تاریخی رسالت و رحمت ربوبی و جزئی از ربوبیّت جهانشول آفریدگار شمرده است، ربوبیّتی که همه آسمان‌ها و زمین و فضای میان آن‌ها را در بر گرفته است.

۴- آئین محمدی
اگر «تمام دیانت محصول و معلول شخصیت پیامبر باشد»، بدیهی است به این نتیجه خواهیم رسید که «دیانت اسلام آیین محمدی» است، با «همه پستی بلندی‌هایش در بلاغت و کلام».

هرچند نقش پیامبر و پاکی و پیراسته‌گی نفس او در پذیرش وحی بدیهی است و بیشترین مخاطب و هدف تربیتی نازل‌کننده وحی نیز در نخستین سال‌های رسالت همو بوده است، با این حال قرآن در حداقل ممکن نام پیامبر را آورده و به ذکر‌ نقش او (رسوله و نبیه) اکتفا کرده است و این از نظر آماری به‌راستی شگفت‌آور است که با ۱۳۶ بار تکرار نام موسى، ۶۹ بار ابراهیم، ۴۳ بار نوح، ۳۶ بار عیسی و مسیح، فقط ۴ بار نام پاک محمد در قرآن تکرار شده و گویی خداوند به عمد خواسته است در آیین تسلیم توحیدی شخصیت‌محوری حاکم نگردد.

ما پیروان عیسی مسیح را مسیحی و پیروان موسی را کلیمی (منتسب به موسی کلیم‌الله) می‌نامیم، آنها نیز تا قرن‌ها مسلمانان را محمدی می‌نامیدند، اما قرآن مسیحیان را به دلیل نصرت حوارین از عیسی مسیح «نصاری»،(۱۰) و کلیمیان را به دلیل بازگشت از گوساله پرستی به خدای یکتا «یهودی»،(۱۱) و پیروان پیامبر اسلام را به دلیل پیروی از آیینِ سِلم و تسلیم ابراهیم «مسلمان» نامیده است (حج۷۸).

۵- پیامبر شخصیتی فعّال یا منفعل؟
پیامبر اسلام به گواهی تاریخ، از فعال‌ترین شخصیت‌ها، و به گواهی برخی اندیشمندان غربی، تأثیرگزارترین شخصیت تاریخ بوده است، با این‌حال در ارتباط با وحی مطابق نصّ قرآن، صددرصد حالت انفعالی داشته و جز ابلاغ آنچه بر او وحی شده، ذرّه‌ای از تشخیص و تمایلات خود را در آن کتاب دخالت نداده است.

البته دور از ذهن نیست که بعضاً عارفان و عالمان هم در مواردی الهاماتی دریافت کرده باشند، اما آنها وظیفه‌ و رسالتی الهی برای خود در انتقال دریافت‌شان به مردم نمی‌دیدند، حال آنکه موضوع «ابلاغِ» آیات وحی شده به مردم، از کلیدی‌ترین مباحث قرآنی است که در ۲۴ آیه قرآن صریحاً از آن سخن گفته شده است. اگر خداوند پیامی به رسول خود داده تا به مردم ابلاغ کند، چگونه می‌توان این پیام را مقبول و نامقبول و آمیخته با تأثیرات نیک و بد پیامبر از محیط خود دانست؟ کدام پیک پادشاهان در طول تاریخ فرمان را به ذوق و سلیقه و تأثیرات شخصیتی خود رسانده است که پیک خدا چنین باشد؟ آیات زیر صریحاً حالت انفعالی پیامبر را در تلاوت وحی نشان می‌دهد:
«زبانت را به آن (تلاوت وحی) حرکت مده تا در (ابلاغ به مردم) شتاب کرده باشی، مسلماً گردآوردنش (در ذهن تو) و خواندنش با ماست، پس هرگاه ما خواندیم تو از خواندنش تبعیت کن، بیان بعدی‌اش نیز برماست.»(۱۲)
«…و در خواندن قرآن پیش از آنکه وحی آن تمام شود شتاب مکن، و بگو پروردگارا مرا علم بیفزای.»(۱۳)
«…پس مسلماً خداوند رصدی (نیروی مراقبی) از مقابل پیامبران (مسیر دریافت وحی) و از پشت آنها (در انتقال پیامشان به مردم) می‌گمارد تا بداند (مطمئن شود) رسولانش پیام او را ابلاغ کرده‌اند، او بدآنچه نزد آنان است (عقل و نفس آنها) احاطه دارد و بر عدد همه چیز آگاه است.(۱۴)
«جز این نیست که ما (تلاوت) آن را به زبان تو میسرکردیم تا مردم آگاه شوند.(۱۵)

۶-تفاوت سطح مطالب قرآن
چنین انتظار می‌رود که اگر قرآن از عالم غیب سرچشمه گرفته باشد، لاجرم باید از مسائل ماوراء‌الطبیعه برای ما خبر بیاورد و اُفت کلام از پرده غیب به صحنه اختلافات زناشویی و راه‌حل‌های آن دلیل بشری و نازل بودن کلام گرفته می‌شود، حال آنکه قـرآن تنها کتاب فلسفه و کلام و علم و ادب و عرفان نیست، کتاب راهنمای زندگی و هدایت همه‌جانبه بشر نیز هست؛ هم توده‌های مردم را راهبر است (هدی للناس)، هم حاوی درجات پیشرفته‌تری از هدایت است (وبینات من‌الهدی) و هم تشخیص درست و شخصیت قرآنی یافتن را تعلیم می‌دهد (والفرقان).
قرآن با همان مسائل مورد انتظار، از پشت پرده غیب، با خبر قیامت آغاز شده و تا دو سال اول ۴۹/۶٪ آیات به غریبه‌ترین موضوع برای معاصرین نزول اختصاص یافته است. پس از آن نیز تاریخ تجربه طولانی بشر از آدم و نوح و انبیاء سلف، یعنی سرگذشت انبیاء و اُمت‌ها، را از پشت پرده غیب برای ما به نمایش گذاشته است، در سال‌های میانی بعثت اصول توحید و اخلاقیات را در اولویت و تمرکز آموزش قرار داده و سرانجام در یکی دو سال آخر بعثت به جنبه‌های روبنایی مورد نیاز جامعه شکل گرفته اسلامی، یعنی احکام که فقط ۴٪ قرآن را تشکیل می‌دهد پرداخته است.

در خود قرآن آمده است این کتاب از دو بخش محکمات (سرراست و ساده) و «متشابهات» ( به زبان تشبیه و مجاز) تقسیم شده است. سخن گفتن از عالم غیب، چه قیامت چه مسائل علمی و امور پیچیده، برای مردمانی که سواد خواندن و نوشتن نیز نداشتند و زبان بدوی و کلامشان کِشش و ظرفیت حمل و انتقال چنان معانی عمیق را نداشت، آیا جز به زبان تشبیه و تمثیل و مجاز ممکن بوده است؟

اموری را که حتی به پیامبر مکرّم۱۳بار گفته شده تو چگونه توانی فهمید؟: وما ادریک ما یوم الدین/ مایوم الفصل/ ما لیله القدر/ ماالقارعه/ ماالحاقه/ ماالطارق/ ماعلیون/ ماالعقبه/ ماالحطمه/ ماسجین/ ماعلیون… چگونه می‌توان انتظار داشت به زبان غیر مجازبرای مردم بیان کرد؟

علاوه بر آن، هرچند قرآن کتاب علمی نیست و برای آموزش علوم نازل نشده است، اما وجود صدها آیه در زمینه‌های مختلف که امروز در پرتو پیشرفت علم و کشفیات جدید بهتر شناخته شده و ده‌ها کتاب که بعضاً توسط غیر مسلمانان غربی نوشته شده است، نشان می‌دهد گوینده چنین سخنانی نمی‌تواند جز پروردگار عالم هستی باشد و پیامبری اُمّی نمی‌تواند آگاه بر چنین اموری بوده باشد.

در خاتمه، چگونه گفته می‌شود این امور با تئوری رؤیای رسولانه قرآن بهتر تفسیر می‌شود، حال آن‌که با نادیده گرفتن آیاتی صریح در اصالت و الهی بودن کلام وحی، بزرگترین سرمایه مسلمانان مورد شک و تردید قرار می‌گیرد؟ امانت و صداقت پیامبر زبانزد معاصرانش بوده است، چگونه ممکن است مؤمن به اخلاق عظیم پیامبر (قلم ۴) بود و مقام او را در عالی‌ترین منزلت قرار داد، با این‌حال سخن صریح او در انتساب آنچه ابلاغ کرده به آفریدگاررا مورد عنایت قرار نداد؟

عبدالعلی بازرگان
۲۱ جون ۲۰۱۸ برابر با ۱ تیر ۱۳۹۷
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- فصلت ۴۲- …وَإِنَّهُ لَکِتَابٌ عَزِیزٌلَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ.
۲- عنکبوت ۴۸- وَمَا کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتَابٍ وَلا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ بَلْ هُوَ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمم.
۳- شوری ۵۲- کَذَٰلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا مَا کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلَا الْإِیمَانُ وَلَٰکِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّکَ لَتَهْدِی إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ.
۴- یونس ۱۵- وَإِذَا تُتْلَىٰ عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هَٰذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا یُوحَىٰ إِلَیَّ إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ، قُلْ لَوْ شَاءَ اللهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَلا أَدْرَاکُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُرًا مِنْ قَبْلِهِ أَفَلا تَعْقِلُونَ.
۵- بقره ۳۷
۶- نساء ۱۷۱
۷- نمل۶- وَإِنَّکَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیم.
۸- انعام ۵۶ و اعراف۲۰۳.
۹- حاقه ۳۸ تا ۴۶- فَلا فلأُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ، وَمَا لا تُبْصِرُونَ، إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ، وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِیلاً مَا تُؤْمِنُونَ، وَلا بِقَوْلِ کَاهِنٍ قَلِیلاً مَا تَذَکَّرُونَ، تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ، وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ، لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ، ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ.
۱۰- آل‌عمران۱۵۲
۱۱- اعرف۱۵۶
۱۲- قیامه ۱۶تا ۱۹- لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ، فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ
۱۳- طه ۱۱۴- …وَلا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضَىٰ إِلَیْکَ وَحْیُهُ وَقُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْمًا
۱۴- جن ۲۷ و ۲۸- …فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَیْهِمْ وَأَحْصَىٰ کُلَّ شَیْءٍ عَدَدًا.
۱۵- مریم ۱۹ و دخان ۵۸- …فَإِنَّمَا یَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِکَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ.

View Comments (29)

  • میخواستم بر رد استدلالات متکی بر مفروض که مورد پرسش است ( از سوی آقای بازرگان) که با خواندن مطالب درست و ایرادات بجا و منطقی بر مغالطه جناب بازرگان ، نیاز رفع شد و میماند یک‌ گفتن یک احسنت برشما و یک تذکر مشفقانه به جناب عبدالعلی بازرگان؛ که پدر گرامی شما که عمری با شرافت و اخلاق زیست و کوشید که حقانیت قران را با اتکا به علم ترمودینامیک اثبات کند ،چه طرفی بست و کی و کجا بر ایمان ها افزود و آثارش بر زندگی مردم و اخلاق اجتماعیشان رخ داد طوری که در پایان عمر پاک ومنزه اش فرمود که دین و قران کارکردشان برای آخرت است نه این دنیا!!که خود این نگاه پرسشی ایجاد میکند که ؛ ۱۲۴۰۰۰پیامبر مبعوث شدند که ابناء بشر را به بهشت رهنمود کنند!این پیامبران بر زمین نازل شدند اما پیامشان برای آن جهان بوده است!! این چه مغلطه ای است که دینمان عاجز از حل مشکلات زمینی ما، وعده آن جهان دهد.این را که عیسی مسیح دوهزارواندی سال پیش بشارتش را داد که" خوشا به محرومین و ستم دیدگان که بهشت اعلا ازآنِ آنان است"یعنی اینکه این جهان را به مفسدان و زورگویان‌ وانهید و امید به آخرت را در خود زنده نگه دارید تا بلکه اینهمه بدبختی و ادبار را تاب آورید که مفسدان را از این بیشتر بر خود نشورانده باشید!
    درآخربیاد سهراب سپهری میگویم:چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید.
    لنگر جمود فکریِ هزاران ساله را برکنیم و بر دریای بیکران خرد و اندیشه برانیم که دلیل وجود این جهان هستیست ؛ ودر این سیروسفر بی پایان از هیچ توفانی نهراسیم‌ حتی از توفان کفر!که کفر نه خصیصه عوام الناس بلکه از محصولات متفکرین است و جویندگانِ نترسِ وادیِ حقیقت.

  • پیامبر قران ننوشت ،چون امی بودوپس از عبور از دوران حاکمیت بوبکر وعمرتا زمان عثمان قران مدونی تهیه نگردید؛چون هنوز اعوان وانثار پیامبرمجبور به صدق کلام ورعایت بسیاری از مسائل ونیز ،مشغول فتح سرزمینهای جدید وکشور گشائی بودندوبه یکباره در عهد عثمان یاد کتاب پیامبر اسلامبربر خاطر مبارکشان ورود کرد وتهیه نمودند؛آنچه که باید تهیه میشد وبنابراین چشمان مبارک پیامبر بر جمال قران در زمان حیاتش منور نگشت%

  • سوره حمد از زبان خداست یا از زبان پیامبر؟ وقتی میگه ایاک نعبدو ایاک نستعین.... این رو خدامیگه در مورد خدای دیگه یا پیامبر میگه یا چی؟

  • مهم‌ترین دلیل بر اینکه قرآن کلام پیامبر نیست، بی‌سواد بودن پیامبر است. یک انسان امی با هر درجه‌ی هوشی هرگز قادر به صادر کردن چنین آیاتی نیست. حتی برای اعراب عجیب بوده که پیامبر بتواند شعر بگوید و بر غیر بشری بودن قرآن اذعان داشته‌اند.

  • اگر خدای امروز همان خدای قدیم است، این خدا با انسان سخن نمی‌گوید. خدا را نه می‌توان دید (لن ترانی) نه کلامی از او می‌توان شنید.
    انسان می‌تواند از زبان خدا سخن می‌گوید، درست همان گونه که انسان در داستانهای پندآموز قدیمی از زبان کوه و درخت و روباه و کلاغ هم سخن گفته است. توضیحات بیشتر در
    http://neeloofar.org/abolfazle-arjomand/1442-190695.html

  • با عرض سلام. آیا راحت تر نیست که اعتقاد به وجود یک تک خدا (نه خدایان ) داشته باشیم که تمام گیتی را افرید و بشر را. با بشر دو پا، رابطه مخلوق و معبود ایجاد کرد. بعد آخرین رسول خود را با آخرین کتاب خود فرستاد تو عربستان. اینکه که برخی از گفته‌های این کتاب نه با تاریخ میخواند و نه با علم دیگر مهم نیست. مهم این است که ما اعتقاد داریم که صحیح است. چون خود قران میگوید که صحیح است.

  • در پاسخ جناب آذران (ادامه)
    ۴. بله ایات قران بسیاری شان نزول دارند و ان کمک میکند برای فهم اولیه ی ایه۰ اما منحصر در ان نمیشود۰ چون قران تا ابد است۰ فایده ان هم تا ابد است۰ البته درک از هر ایه بایستی مطابق با ضوابط باشد تا منجر به تفسیر به رای نشود۰
    ۵ نوشته اید این همه تفسیر برای چه۰ پاسخ اینست که قران، کلام خدا و معجزه جاودانه است۰ و ابدی است و تمام نمیشود۰ پس میتوان از ایات معانی متعدد و فراوان استخراج کرد و در زندگی بکار کرفت۰یک ایه میتواند هم تاریخ باشد و هم اخلاق و هم احکام و هم ۰۰۰۰
    مثلا ایات سوره یوسف تاریخ میگوید اما از عفت و پاکدامنی هم میگوید۰ از استعفار در درگاه خدا میگوید۰ از شفادادن پیراهن یوسف چشم پدر را میگوید و جواب وهابیون را میدهد۰ از طرح های خداوند برای زنده نگاه داشتن کودکی در ته چاه و رساندن او به مقام عزیز مصر میگوید۰ از تعبیر خواب میگوید۰ و۰۰۰۰
    البته قران بنا به سخن اهلش ( مام علی ع در نهج البلاغ) عام و خاص دارد و محکم و متشابه دارد و ناسخ و منسوخ دارد و میگوید راسخ در علم تاویل انرا میداند و نه هر کسی لذا در نهج البلاغه هست که: این الذین زعموا انهم الراسخون فی العلم دوننا؟
    کجایند کسانی که گمان کرده اند که راسخ در علم اند؟ غیر از ما؟
    پس برای درک کامل از ان باید به راسخین در علم و اهل البیت مراجعه کرد۰

    • از طرفی می فرمایید:
      "البته درک از هر ایه بایستی مطابق با ضوابط باشد تا منجر به تفسیر به رای نشود۰"
      از طرف دیگربر مبنای نهج البلاغه :
      "پس برای درک کامل از ان باید به راسخین در علم و اهل البیت مراجعه کرد۰"

      قرآن میزان است برای سنجش مفاد نهج البلاغه یا نهج البلاغه میزان است برای درک قرآن ؟

      باید روش و میزانی برای برداشت از قرآن داشته باشیم که مورد تایید خود قرآن باشد...

      تنها با مجهز شدن به چنین روشی است که قرآن را میتوان درک نمود و بر اساس آن سره و ناسره را از نهج البلاغه و یا دیگر مطالب تشخیص داد...

      • پیامبر شهر علم است و علی دروازه ی آن۰ در قران است که پیامبر معلم کتاب است و نیز امر به اطاعت از پیامبر شده است۰
        پس دستور قران در پیروی از پیامبر و جانشین او علی ع است و فرمایشات علی ع در نهج البلاغه مبین و مفسر قران است۰ دوست و دشمن علی را اعلم و اتقی بعد پیامبر میدانند و عقل حکم میکند که رفع ابهامان و متشابهات قران را از پیامبر و شاگرد اول مکتب او علی ع فراگیریم۰ در هر علمی به اهلش رجوع میکنند و اهلبیت پیامبر اهل علوم قرانند۰
        حدیث معروف و منواتر پیامبر اکرم ص هم به پیوند ابدی قران و عترت برای پرهیز از انحراف دلالت دارد۰
        انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهلبیتی ، ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی ابدا۰

        • سوء تفاهم و جسارت نشود... منکر درجات علمی برای هیچ عالمی نیستیم همه تجارب عقلی و نقلی ما با ارزش هستند و در فهم امروزین ما از قرآن ...در هر عصری هم چنین است...کمک خواهند بود...همه در پرونده تجارب ما و درس عبرت هستند...مصداق آیه ذیل هستند و باید باشیم:
          الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ ﴿۱۸﴾الزمر
          که منتهی میشوند به:
          اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُتَشَابِهًا مَثَانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ ﴿۲۳﴾الزمر

        • اینکه میفرمایید: "در قران است که پیامبر معلم کتاب " بسیار خوب اما اینکه
          میفرمایید:"پیامبر شهر علم است و علی دروازه ی آن" در کجای قرآن آمده است؟ ...حدیث پیامبر نیز در این مورد باید مورد تایید قرآن باشد...

          مرجع بودن کسانی برای فهم قرآن مانند تعداد رکعات نماز و آداب و مناسک نیست که از پیامبر تقلید کنیم...مسئله مرجع بودن در حد شریک القرآن تراشیدن است...شرک است...حتما باید از طریق وحی و دستور مستقیم الهی باشد...احادیث برای این مرجع تراشی کافی نیستند...

          • ان جمله معروف از پیامبر نقل شده که فرمودند: انا مدینه العلم و علی بابها من شهر علم هستم و علی در ان است۰
            اگر کسی قران را قبول دارد، در قران امر به اطاعت پیامبر شده و او را معلم قران دانسته پس باید به سخنان پیامبر گوش کرد و عمل کرد۰
            از نشانه صحت این حدیث هم انکه تنها بخشی از کلام علی ع که در نهج البلاغه امده گواه علم و دانش علی ع است۰
            و ان حدیث را شیعه و سنی از پیامبر نقل کرده اند به تواتر!

  • آقای سروش از طرح این موضوع چه هدفی را دنبال می کند؟آیا او می خواهد متن مقدس را از جایگاه قدسی آن خارج کند؟یامی خواهدپاسخی برای شبهاتی که نسبت به بعضی از آیات قرآن وجود دارد بیابد؟ویا صرفا نظریه پردازی کرده باشد؟ایشان در مورد دکتر شریعتی نیز همین خطا را مرتکب شد به گونه ای که هم اکنون آثارشوم آن را در میان جوانان می توان به خوبی مشاهده کرد.من مطمیابزودی آثار مخرب این نظریه پردازی ظاهر خواهد شد

  • ۳ ایا میتوان ایراد گرفت که چرا قران سخن از مشرق و مغرب میگوید؟! اگر بروید در بالای اسمان استراتوسفیر و بالاتر، مشرق و مغرب اهل زمین، و ۰۰۰ بی معنا میشود۰اما خداوند قران را برای اهل زمین"نازل" کرده است۰ و با کلمات و اصطلاحات مفهوم بشر سخن را آغاز میکند۰ اما البته قران منحصر در معنای اولیه نیست۰ معناهای عمیق انرا اهل ان میدانند و باید انان را شناخت واز انها سوال کرد
    ایات بینات فی صدور الذین اوتوا العلم
    آیات قران روشن است در سینه کسانی که به انها علم عطا شده است۰ و نیز باید از اهل قران، اهل الذکر سوال کرد۰
    فاسئلوا اهل الذکر

  • ۲ در مورد زمین و اسمان و فضای بین انها۰ قران ادعایش جاودانگیست۰ لذا مخاطبش از ۱۴۰۰ سال پیش تا اخر دنیا خواهد بود۰ برای هدایت بشر امده۰ اما وقتی سخن میگوید در قالب الفاظ و کلماتی که مفهوم مخاطب است می اید۰ برای بشر روی زمین الان و نیز آن موقع زمین و اسمان و فضای بین انها معنا و مفهوم دارد۰ بله همه ی عالم خلق خداست۰ اما بشر روی زمین است۰ بالای سرش آسمان می بیند و بین زمین تا اسمان و اسمانها چیزهایی مثلا هوا و قمر و اقمار و ستاره ها و کواکب وجود دارد۰
    البته در حد اشاره است۰ و قران ظاهر و باطن و تاویل و تفسیر دارد۰ محکم و متشابه و ۰۰۰۰ دارد۰ خودش گفته و باید هر کتابی را مطابق خودش پذیرفت و انتظار داشت۰ البته اگر معلمش که پیامبر باشد و اوصیای بر حق او، میتوان سوالات را پاسخ گرفت۰
    اما اجمالا از ایه زیر چه می فهمیم؟
    والسماء بنیناها و انا لموسعون
    و اسمان را بنا کردیم و انرا توسعه میدهیم۰
    این ایه با نظریه ایساک اسیموف، "جهان انبساط یابنده" فیزیکدان، قرابت دارد۰ البته قران نیامده که علوم امروزی را یاد دهد۰ اما بعنوان ایه و نشانه از کتابی در ۱۴۰۰ سال پیش، میتواند تلنگری برای انسان معاصر علمگرا باشد۰

1 2