ساده‌نگری انقلاب

زیتون ـ ابوالفضل مظلوم‌زاده: بیش از ۶ ماه از آغاز «جنبش ژینا» می‌گذرد. روند طبیعی این جنبش، هم‌چون تمام «جنبش‌های اجتماعی» و اعتراض‌ها از یک نقطه‌ی احتراق آغاز شد. سپس از مرحله‌ی «قهرمانانه و امیدواری» گذشت و به دوران «اوج» خود رسید. در این روند طبیعی، سرکوب در کنار «فقدان سازمان‌دهی مؤثر»، عدم ائتلاف فراگیر بین نیروهای سیاسی تأثیرگذار و کمبود منابع، «جنبش» را از دستیابی به نتیجه‌ی دلخواه آن یعنی «انقلاب» واداشت و وارد مرحله‌ی «انقباض» کرد. احتمالاً هم‌اکنون با اطمینان بیش‌تری می‌توان مرحله‌ی کنونی را دوره‌‌ی «تأمل» و «یادگیری» جنبش نامید؛ دوره‌ای که بدون نگاه آسیب‌‌شناسانه نمی‌توان پیش‌زمینه‌ها و بسترهای لازم را برای بسیج مجددِ «جنبش ژینا» فراهم کرد. بازخوانی انتقادی بر آورده‌ها و کرده‌های دوره‌های قبلی، به بازسازی و موفقیت جنبش‌ها کمک می‌کند و بنیان‌های تازه‌ای را برای «رشد مجدد» فراهم می‌کند.

پنجمین گزارش از پرونده‌ی ویژه‌ی «زیتون»، بر آسیب‌شناسی «جنبش ژینا» تمرکز می‌کند. پیش‌تر صاحب‌نظران ایرانی از جمله «سعید مدنی»، «آصف بیات» و پژوهش‌گران مطرحِ جنبش‌های اجتماعی مانند «جک گلدستون»، در میان توضیح و تحلیل «جنبش ژینا»، به برخی از آسیب‌های آن نیز پرداخته‌اند. با این حال این نوشته تلاش می‌کند تا با تقسیم‌بندی آن‌چه گفته شده، به همراه ارائه‌ی نکاتی تازه، یک تصویر منسجم‌تر پیش‌رو بگذارد.

در این پرونده بیشتر بخوانید:

مروری کوتاه بر آسیب‌ها و ارائه‌ی یک تقسیم‌بندی
بیش از ۶ ماه است که از طلوع «جنبش ژینا» با شعار محوری «زن زندگی آزادی» در سپهر جامعه‌ی ایران می‌گذرد. به باور بسیاری از جامعه‌شناسان و پژوهش‌گران جنبش‌های اجتماعی، جنبش ژینا آشکارترین جهش در تغییر خواسته‌های جامعه‌ی ایران از آغاز انقلاب ۵۷ است که به کلّی با تجربه‌ی موج‌های اعتراض قبلی متفاوت است. آن‌ها تأکید می‌کنند که «دیگر هیچ چیز به گذشته باز نمی‌گردد» و طنین بلند «انقلاب»، حتی به گوش جهانیان نیز رسیده است. در عین‌حال آنان اشاره می‌کنند که دستیابی به یک «تغییر بنیادین» زمان‌بر است و تحقق آن بیش از هر چیز به پتانسیل‌های «جنبش ژینا» بستگی دارد. جنبش نیاز دارد تا با بازنگری و نگاهی آسیب‌شناسانه به خودش، برای خیز بعدی آماده شود. در همین باره، پژوهش‌گر شناخته‌شده‌ای مثل «سعید مدنی» در طی یک متن بلند که در زیتون منتشر شد، به «یکی از مبرم‌ترین مخاطرات پیش‌روی مردم … که در اعتراضات اخیر نیز وجه بارزی داشته، یعنی «خشونت» اشاره کرد. مسأله‌ی «خشونت» مهّم‌ترین عنوان او در بخش «آسیب‌شناسی جنبش مهسا» است و سراسر این بخش بر اهمیت بنیادین «کنش خشونت‌پرهیز» تأکید دارد.

«آصف بیات»، جامعه‌شناس شناخته‌شده‌ی ایرانی نیز در مقاله‌ای با عنوان «آیا ایران در آستانه انقلاب دیگری است؟» در سلیت زیتون، به ارزیابی «جنبش ژینا» پرداخت. قسمت‌هایی از مقاله‌ی او که به ارزیابی و احتمالاً آسیب‌شناسی این جنبش اختصاص دارد، بیش از هر چیز بر «رهبری» متمرکز است. او که این مقوله را در قالب یک «سازمان» معرفی می‌کند معتقد است: «دگرگونی سیاسی بدون وجود سازمان رهبری با پشتوانه گسترده مردمی بسیار بعید است. ثانیاً، بدون سازمان رهبری و نمایندگی جنبش، مذاکره و معاهده با حاکمیت موجود برای گذار مسالمت‌آمیز به نظم جدید عملاً ناممکن می‌شود.» او در ادامه می‌نویسد که با فرارسیدن لحظه‌ی دگرگونی، اگر «جنبش فاقد سازمان‌دهی»باشد، «دیگر نیروهای سازمان‌یافته‌ی موجود .. وارد معرکه خواهند شد تا مسیر آینده را به نفع خود شکل بدهند.»

در طی هفته‌های اخیر، گفت‌وگویی با «جک گلدستون» که در وب‌سایت «آسو» منتشر شد، مورد توجه قرار گرفت. او با تأکید بر این‌که صرف وجود «بحران» کافی نیست، بیش‌تر از هر عامل دیگر بر وجود رهبرانی شایسته انگشت می‌گذارد «که بتوانند تصویر و دورنمایی از آینده بسازند و مردم را برای رسیدن به آن دورنما همراه و همدل کند.» او در بخش دیگر بر لزوم گسترش اعضاء جنبش تأکید می‌کند: «انقلاب‌ها وقتی پیروز می‌شوند که مردمی که از آغازِ اعتراض در خیابان نبوده‌اند به معترضان بپیوندند.» او در قسمت‌های مختلف به برخی نکات دیگر نیز اشاره می‌کند؛ مثل لزوم سازمان‌دهی و برنامه‌ریزی، اختلال در سطح سرکوب، گسست در میان نخبگان بالادستی و …

علاوه بر این‌ها، برخی از ناظران و دنبال‌کنندگانِ «جنبش ژینا» نیز در نوشته‌ها و گفت‌وگوها، بخش‌هایی از این جنبش را مورد وارسی قرار داده‌اند. اغلب انتقادها به نوع کنش خیابانی با تأکید بر کنش خشونت‌پرهیز، مسأله‌ی رهبری و سازمان‌دهی مرتبط است.

با این حال، برای تقسیم‌بندی نظرات و هم‌چنین ارزیابی و آسیب‌شناسی «جنبش ژینا» می‌توان آن را در چ چند بخش دنبال کرد:

الف. «اهداف و ارزش‌ها»: به طور کلّی با تجزیه و تحلیل اهداف، می‌توان جنبش‌های اجتماعی را در چند دسته‌ی کلّی قرار داد. «جنبش‌های اصلاحی» که به دنبال تغییر فرآیندها، ساختارها و بازنگری در کارکردهای یک سیستم هستند. «جنبش‌های انقلابی» که خواهان یک «تغییر بنیادین» در نظم سیاسی و اجتماعی‌اند. «جنبش‌های ارتجاعی و بنیادگرا» که تلاش می‌کنند تا با بازگشت به تاریخ، ارزش‌ها و نظم‌های سنتی متعلق به گذشتگان را پیاده‌سازی کنند. «جنبش‌های فرهنگی» که بر تغییر نگرش‌، باور و ارزش‌های جامعه تأکید دارند. در کنار این می‌توان از «جنبش‌های محیط‌زیستی»، «رهایی‌بخش» و «مقاومت» نیز اشاره کرد. البته باید اضافه کرد که جنبش‌ها می‌توانند تنوع بیش‌تری داشته باشند یا ترکیبی از دسته‌بندی‌های بالا را تجربه کنند.

جنبش‌های اجتماعی هم‌چنین در خطوط و اصول مشترکی نیز عمل می‌کنند که باعث جهت‌گیری در اقدامات و روشن‌سازی اهداف می‌شود. رایج‌ترین‌ها این چنین‌اند: عدالت و برابری، دموکراسی و مشارکت، هم‌بستگی و همکاری، صلح و عدم خشونت، آزادی و تکثر و … . اهداف و ارزش‌ها، بنیادهای اساسی یک «جنبش اجتماعی» تعریف می‌شوند که چارچوب‌ها و قالب‌های استراتژی‌ها و تاکتیک‌های حنبش را تولید می‌کنند.

ب. «استراتژی‌ها و تاکتیک‌ها»: تحقق اهداف‌ جنبش‌های اجتماعی امکان‌پذیر نیست جز این‌که در چارچوب ارزش‌ها، توسط استراتژی‌ها و تاکتیک‌ها دنبال شوند. در یک تعریف ساده، «تاکتیک» به اقدامات گاهاً کوتاه‌مدت و موقت اشاره دارد که برای دست‌یابی به اهداف انجام می‌گیرد. در حالی‌که «استراتژی‌»، غالباً یک چشم‌انداز، برنامه‌ی بلندمدّت و گاهاً پایدار است که باعث جهت‌دهی به اقدامات و تصمیمات جنبش می‌شود. به‌طور مثال، همراهی نیروهای نظامی با جنبش می‌تواند به عنوان یک استراتژی تعریف شود که تاکتیک‌ها در خدمت تحقق آن قرار گیرند. استراتژی‌ها و تاکتیک‌ها از حیاتی‌ترین عناصر جنبش‌های اجتماعی هستند که بدون‌ آن‌ها، شانس پیروزی «جنبش» بسیار کم می‌شود.

ج. «سازمان‌دهی، رهبری و منابع»: سازمان‌دهی به ایجاد نوعی از مکانیزم ارتباطی بین معترضان با سطوح مختلف اشاره دارد. آن‌چیزی هم که انرژی جنبش برای انجام اقدامات و نهایتاً تحقق اهداف را میسر می‌کند، «منابع» است. مثل «منابع انسانی»: که بر تنوع، تعدد، تخصص و انرژی افراد «متعلق به جنبش» اشاره دارد: مثل حامیان، رهبران، داوطلبان و مشارکت‌کنندگانی که مهارت‌ها و دانش خود را به اشتراک می‌گذارند. «منابع مالی» برای شروع و یا ادامه‌ی جنبش که در قالب کمک‌های مالی، کمک‌های بلاعوض و سایر منابع حمایتی به جنبش می‌رسد. «منابع مادی» شامل تجهیزات و لوازم مورد استفاده. «منابع فرهنگی» مثل تولید آثار هنری و هر گونه از اشکال بیان فرهنگی که باعث انعکاس و بازتاب جنبش، اهداف و ارزش‌های آن می‌شود. «حمایت‌های نهادی» مثل حمایت ارگان‌ها، تشکل‌ها، نهادها و گروه‌های سازمان یافته به جنبش. «حمایت حقوقی» که با ایجاد حمایت قانونی، می‌تواند جنبش را به اهداف خود نزدیک کند، پیچیدگی‌های حقوقی را حل و یا از اعضاء خود در برابر آزار و آسیب حکومت‌ها و گروه‌های مخالف محافظت کند.

در کنار «سازمان‌دهی» و «منابع»، غالباً اشاره می‌شود که «رهبری» لازمه‌ی موفقیت جنبش است. رهبری می‌تواند در قالب «سازمان»، «یک فرد»، «ائتلاف» و اشکال دیگر ظهور کند. در تعریف‌های مختلف، «رهبر»، «مدیر» کارآمدی برای سازمان‌دهی و سامان‌دهی به منابع است. او می‌تواند ارزش‌ها و اهداف را بازتاب دهد. قدرت چانه‌زنی دارد. اعتمادسازی می‌کند. او با شناخت فرصت‌ها، به طراحی استراتژی‌ها و تاکتیک‌های جنبش می‌پردازد و از قدرت کاریزماتیک و سمبلیک خود برای هم‌گرایی بین نیروهای سیاسی استفاده می‌کند.

هر چند می‌توان سه مؤلفه‌ی «سازمان‌دهی، رهبری و منابع» را در قالب سازمان‌دهی و یا منابع گنجاند، امّا جداسازی آن‌ها روند ارزیابی و آسیب‌شناسی «جنبش ژینا» را با توجه به بحث‌های متعددی که در این سه حوزه دارد، آسان‌تر می‌کند.

آسیب‌شناسی «جنبش ژینا»
هم‌اکنون با گذشت بیش از ۶ ماه از آغاز «جنبش ژینا»، فرصت مناسبی است که با نگاهی آسیب‌شناسانه، به ابعاد مختلف «جنبش» پرداخته شود. بدون شک، بخش‌هایی از این «جنبش» نیازمند گذشت زمان و به کارگیری ابزارهای دقیقی در ارزیابی آن است. چراکه ارزیابی تأثیر جنبش‌های اجتماعی و به دنبال آن آسیب‌شناسی، به خودی خود می‌تواند چالش‌برانگیز باشد و از سویی سال‌ها و حتی دهه‌ها طول بکشد تا تأثیر کامل تلاش بازیگران اعتراضی را ببینیم. مثلا سنجش «تغییر افکار عمومی» و «تأثیر بر سیاست‌های رسمی» کار آسانی نیست. تأثیر پایدار آن‌ها نیازمند گذشت زمانی بیش‌تر از ۶ ماه است. هم‌چنین، بخشی از آن نیازمند کاوش میدانی و دسترسی به داده‌های معتبر است که با توجه به شرایط کنونی عملاً منتفی است. امّا در عین‌حال، بررسی انتقادی «تاکتیک‌ها» و «استراتژی‌ها» در کنش خیابانی، هم‌چون موارد اوّل نیازمند گذار زمان نیست. اغلب در مدت کوتاهی می‌توان به سنجش و ارزیابی تأثیر فوری آن‌ها پرداخت. با این پیش‌زمینه که محدودیت‌هایی در بخشی از کار ارزیابی و آسیب‌شناسی جنبش ژینا وجود دارد، ادامه می‌دهیم.

الف) اهداف و ارزش‌ها: اهداف جنبش‌های اعتراضی در طول چهار دهه‌ی گذشته از سطح اصلاحات درون سیستمی به اهداف انقلابی جهش کرده است. احتمالاً بتوان جنبش سبز را اوج بلوغ جنبش‌های درون سیستمی با انگیزه‌های اصلاحی معرفی کرد و «جنبش ژینا» را تبلور آخرین رشد «جنبش‌هایی با اهداف انقلابی» دانست که از دی‌ماه ۱۳۹۶ شروع شدند. تا اینجا هر دوسته‌ی جنبش‌ها نتوانستند به اهداف کلّی خود دست یابند.

جنبش ژینا در کنار هدف کلّی، اهداف دیگری هم‌چون «تلاش برای تحقق برابری جنسیتی» را نیز مطرح کرد که احتمالاً اولین هدف «جنبش ژینا» باشد. نمود بارز آن را می‌توان در شعارهایی جست‌وجو کرد که در هنگام خاکسپاری مهسا [ژینا] امینی در قبرستان آیچی سقز سر داده شد: «قتل به خاطر روسری/تا کی چنین خاک بر سری».

به دنبال آن ارز‌ش‌ها دیگری مثل برابری، عدالت اجتماعی و آزادی نیز در جنبش احیا‌ء شد و رشد کرد. این ارز‌ش‌ها، آن‌چنان فراگیر بودند که اصطلاحاً زنان محجبه نیز در صف اوّل اعتراض‌ها قرار گرفتند و به دفاع از اهداف جنبش پرداختند. فعال کردن لایه‌های مذهبی و احتمالاً حامیان سنتی حکومت، یکی از دستاوردهای قابل تأمل این جنبش به شمار می‌رود که در جنبش‌های اعتراضی قبلی کم‌تر به چشم می‌خورد. این نوع از جذبِ آشکار نیروها در حالی اتفاق افتاد که از همان آغاز «مخالفت با حکمرانی مذهبی» به یکی از اصول جنبش تبدیل شده بود.

با این حال، جنبش‌های اعتراضی در طول چهار دهه‌ی گذشته، با یک نقطه ضعف مشترک روبه‌رو هستند: ارزش‌ها و اهدافی مثل عدالت اجتماعی، برابری، آزادی و به دنبال آن تحقق دموکراسی، انقلاب دموکراتیک، سرنگونی نظم ظالمانه و … چگونه قرار است که محقق شوند؟ آیا آلترناتیوها آن‌چنان واضح توضیح داده شده‌اند که دامنه‌ی کنش جمعی را گسترش دهند؟ آیا آن‌ها صرفاً شعار هستند یا این‌که مکانیزم‌های دقیقی برای پیاده‌سازی آن‌ها تدارک دیده شده است؟ آیا تصویر فردای سرنگونی روشن است یا این‌که شهروندان ترجیح می‌دهند همین شرایط، به رغم دشواری‌ها، ادامه یابد؟ آیا اساساً منابع لازم برای تحقق «انقلاب» وجود دارد؟ آیا می‌توان محاسبات دقیقی از چگونگی پیاده‌سازی این اهداف دید؟ آیا صرف اعتراض می‌تواند منجر به تحقق ایده‌ها و آرمان‌های تاریخی ایرانیان شود؟ آیا ارزش‌ها و اهداف واقع‌بینانه هستند و با واقعیت‌ها هم‌خوانی دارند؟

این نقطه ضعف‌ها، صرفاً مختص به جامعه‌ی ایران نیست. واقعیت این است که انقلاب‌های زیادی در جهان آغاز می‌شوند، ولی تعداد اندکی از آن‌ها به موفقیت می‌رسند. اعتراض‌ها، انرژی سیاسی فوق‌العاده‌ای تولید می‌کنند، امّا اصطلاحاً موتور به چرخ‌ها متصل نیست و جنبش عملاً هیچ حرکتی نمی‌کند. در پشت اعتراض‌های عظیم خیابانی که لحظه‌های امیدوارکننده‌ای هم می‌سازند، کم‌تر سازمان‌دهی پایداری وجود دارد. در دنیای امروزی و مخصوصاً در شرایط دشوار جامعه‌ی ایران که تحت یک نظم سیاسی ظالمانه است، اعتراض‌ها محبوب‌سازی می‌شوند، بدون این‌که انرژی کافی برای توضیح واضح اهداف و ارزش‌ها گذاشته شود. این موضوع، یکی از نقص‌های مشترک جنبش‌های امروزی است و دلیل یکسانی که باعث می‌شود بخش قابل توجهی از آن‌ها به موفقیت نرسند.

منشورهای متعددی که از سوی افراد و گروه‌های مختلف منتشر شده جملگی از این نقطه ضعف رنج می‌برند. انتظار می‌رود چنین منشورهایی به عنوان یک «برنامه» و «سند استراتژیک همکاری» تلقی شوند که در متن آن، اهداف و ارزش‌ها به صورت واضح بیان شوند. در کنار آن مواد، روش و مسیرهای دسترسی به آن‌ها نیز مشخص شوند اما سئوال‌های مهّمی درباره‌ی چگونگی تحقق آن‌ها، نحوه‌ی دستیابی، ابزارها و روش‌های آن بی‌پاسخ مانده است.

در همه‌ی آن‌ها اهداف و ارزش‌ها بدون هیچ شرحی، در یک وضعیت کلّی و مبهم باقی مانده‌اند. همان‌طور که اشاره شد، چنین منشورهایی باید اهداف را توضیح دهند، یک تمایل عمومی در پذیرش ارزش‌ها به وجود آورند، تصویری از آینده به دست دهند و احساس اطمینان از فردای انقلاب ایجاد کنند. در این شرایط است که معترضان و دیگر شهروندان می‌توانند ریسک‌های کنش خیابانی را به جان بخرند و در مسیر تحقق اهداف جنبش قدم بردارند.

ب) استراتژی‌ها و تاکتیک‌ها: به جرأت می‌توان گفت که «جنبش ژینا» اوج بلوغ در به‌کارگیری تاکتیک‌ها، روش‌ها و کنش‌های اعتراضی مختلف در طول چند دهه‌ی گذشته است. گستره‌ی به‌کارگیری تاکتیک‌ها، تنوع کنش‌ها، کارآیی روش‌ها، مشارکت‌پذیری و مقبولیت آن‌ها قابل توجه است. اعتراض‌های مداوم در خیابان، محله‌محوری، تحصن‌ها، اعتصاب‌ها و مجموعه‌ای از کنش‌هایی زیبایی‌شناختی مثل آهنگ‌ها، دیوارنویسی، گیسوبران، خون‌آلود کردن حوضچه‌ها و جوی‌ها، تئاترهای اعتراضی، روسری‌سوزان، گرافیتی‌ها، کنش خدانور و رقص‌ها شماری از‌ آن‌ها هستند. آن‌ها ویژگی‌های مهّم تاکتیک‌ها و کنش‌های اعتراضی را داشتند؛ یعنی ۱. به اندازه‌ی کافی عملی به‌نظر برسند؛ ۲. چالش‌برانگیز باشند؛ ۳. تعهد و باور مشارکت‌کنندگان را نشان‌ بدهند؛ ۴. در صورت نیاز هویت مشارکت‌کننده را مخفی نگه دارند؛ ۵. ارزش‌های مسلّط را به چالش بگیرند؛ ۶. ارزش‌ها و اهداف جنبش را بازتاب دهند؛ ۷. باعث جلب توجه ناظران شوند؛ ۸. دشمن مشترک را به نمایش بگذراند؛ ۹. در صورت نیاز تهاجمی باشند ۱۰. مطالبات و خواسته‌ها را به شیوه‌هایی هنرمندانه و همه‌پسند به اشتراک بگذارند و نوآورانه باشند و …

این ادراک عمومی مثبت از جنبش بود که نشان داد چه‌قدر می‌تواند حمایت کسب کند و به سرعت، چه در سطح داخلی و چه در سطح بین‌المللی گسترش یابد. بخش قابل توجهی از این موفقیت‌ها در به‌کارگیری هوشمندانه‌ی تاکتیک‌ها و روش‌های اعتراضی است. آیین گیسوبران، شعار زن زندگی آزادی و تظاهرات جهانی از این نمونه هستند.

با این حال، هر چند برخی از تاکتیک‌ها و روش‌ها را می‌توان بدون استراتژی و برنامه‌ی مشخص دنبال کرد؛ امّا فقدان استراتژی در شرایطی که قرار است یک «تغییر بنیادین [انقلاب]» پیگیری شود، نقطه ضعفی قابل توجه است. به‌طور مثال، از تجربه‌ی وقوع انقلاب‌ها می‌توان آموخت که پایداری یک حکومت تا حدود زیادی بستگی به وفاداری نیروهای نظامی به آن دارد.

نیروهای نظامی در صورت پیوستن به نیروهای مردمی، یا عدم اطاعت در دستور شلیک به سمت معترضان یا گسست در سطح نخبگان امنیتی ـ نظامی، یکی از کلیدی‌ترین عوامل موفقیت «جنبش‌های انقلابی» بوده‌اند. حالا می‌توان پرسید که در طی این مدّت چه برنامه‌ای تدارک دیده شد که با انتخاب هوشمندانه‌ی استراتژی‌ها و تاکتیک‌ها، وفاداری نیروهای نظامی را هدف قرار دهد؟ یا این‌که چگونه می‌توان در سطح سرکوب نسبت به معترضان اختلال ایجاد کرد؟

انقلاب‌های موفقیت‌آمیز نمونه‌های قابل تأملی در این مورد دارند که برنامه‌های «جنبش اُتپور» برای سرنگونی «اسلوبودان میلوسویچ» یکی از آن‌هاست. جنبش اُتپور با تحلیل موج‌های اعتراضی جامعه‌ی مجارستان، مهّم‌ترین دلیل عدم موفقیت آن‌ها را جمعیت کم معترضان و ماهیت تهاجمی آن‌ها دانست. به همین خاطر به طراحی برنامه‌های مدون، خشونت‌پرهیز و نوآورانه‌ای برای جذب مشارکت‌کنندگان جدید روی آورد که دامنه‌ی «امنیت جمعی» را با شکل‌دهی به یک توده‌ بحرانی بالا ببرند. در کنار این، آن‌ها برای مدتی طولانی از تاکتیک‌هایی مثل «جیوجیتسو سیاسی» برای تضعیف وفاداری نیروهای نظامی و ایجاد کانال‌های ارتباطی با بخشی از نیروهای نظامی موافق با جنبش استفاده کردند. در ادامه به هدایت و برنامه‌ریزی دو برنامه روی آوردند که یکی، کشاندن حداقل یک میلیون جمعیت به بلگراد بود و دوّمی حاصل شدن این اطمینان که دستور تیراندازی توسط نیروهای پلیس اجرا نمی‌شود. این برنامه‌ها نهایتاً در ۵ اکتبر ۲۰۰۰ جواب داد و با شروع اعتصاب‌ها از تاریخ ۱۲ سپتامبر و ورود نیروهای نظامی موافق جنبش به بلگراد و ایجاد یک توده‌ی متمرکز و بحرانی به نتیجه رسید. این تجربه سپس در انقلاب‌های دیگر مثل انقلاب نارنجی اوکراین استفاده شد و «قدرت اعداد» خودش را به خوبی نشان داد. یعنی با شکل‌گیری یک توده‌ی بحرانی و با حضور بخشی از نیروهای نظامی، هیچ کسی جرأت نمی‌کند علیه مردم اسلحه به دست بگیرد.

می‌توان درک کرد که کمبودهای فعلی «جنبش ژینا» در این حوزه به کمبود منابع، فقدان سازمان جنبش، نبود سازمان [یا ائتلاف] رهبری و یا گروه فعالی که به هدایت و برنامه‌ریزی این اقدامات بپردازد، ارتباط دارد. امّا این یک چالش جدی است که باید رفع شود. چراکه اختلال در سطح سرکوب تنها یکی از موارد است و در این میان سئوال‌های بیش‌تری بی‌‌پاسخ مانده‌اند: چه استراتژی‌هایی باید برای گسترش جمعیت فعال «جنبش ژینا» در نظر گرفت؟ در مرحله‌ی پیک اعتراض‌ها چه تاکتیک‌ها و روش‌هایی باید مورد استفاده قرار گیرند؟ از چه روش‌هایی باید در مرحله‌ی انقباض جنبش استفاده کرد؟ چه تکنیک‌هایی موجب گذار کم‌چالش از سطح اعتراضات «محله‌محور» به «اعتراض متمرکز» می‌شود؟ و ….

ج) «سازمان‌دهی، رهبری و منابع»: دو مؤلفه‌ی اوّل، چالش‌برانگیزترین عناصر در طول «جنبش ژینا» بوده‌اند. از همان آغاز «جنبش» فقدان سازمان‌دهی و رهبری به برجسته‌ترین مسئله‌ها تبدیل شدند که بیش‌ترین حجم نقدها نیز به آن‌ها مربوط می‌شود. با این حال، مسأله‌ی سازمان‌دهی و رهبری در این جنبش تفاوت‌های قابل توجهی با موج‌های اعتراضی در سال‌های ۹۶ و ۹۸ دارد. در این جنبش به صورت مشخص، گروه‌های اتنیکی، دانشجویان، زنان، نسل زد و گروه‌های مذهبی مثل اهل تسنن در زاهدان و … به عنوان رهبری میدانی تلقی می‌شوند که کار سازمان‌دهی اعتراض‌ها را نیز بر عهده دارند. هر چند عملاً چیزی با نام «سازمان جنبش» یا حتی «گروهای سازمان‌دهی‌کننده‌ی فعال» وجود ندارد، امّا این پیوندهای اعتراضی بسترهای کار سازمان‌دهی را به وجود آورد.

با گذشت هفته‌های بیش‌تری از آغاز اعتراض‌ها نوع این ارتباطات محکم‌تر شدند و شاهد اعتراض‌های مستمرتر و منظم‌تری بودیم. اعتراض‌ها در شهرک اکباتان، نازی‌آباد، سعادت‌آباد، هفت‌حوض و … در تهران در همین مورد قابل اشاره هستند. هر چند کار سازمان‌دهی در مناطق دیگر کشور از استحکام بیش‌تری برخوردار است؛ مثل شهرهای کوردنشین و استان سیستان و بلوچستان.

امّا چالش اساسی متوجه پراکندگی هسته‌های اوّلیه‌ی سازمان‌دهی و عدم ارتباط ارگانیکی مناطق اعتراضی در داخل است. به‌نظر می‌رسد این بازیگران اعتراضی با گروه‌های نهادی و تشکل‌یافته‌ نیز در ارتباط نیستند تا با ایجاد هم‌افزایی سطح تأثیر اعتراض‌ها را بالا ببرند. این ارتباط می‌تواند علاوه بر تقویت سازمان‌دهی، منابع مختلف از جمله مالی، تکنیکی و فنی را نیز در اختیار هسته‌ها قرار دهد.

هر چند به دلیل سطح سرکوب و کنترل سیاسی توسط حکومت، این ارتباط عملاً به شکل آشکار منتفی است، امّا ایجاد پلتفرم‌های چند سطحی بین گروه‌های خارجی، گروه‌های میدانی در داخل و تشکل‌ها، با محفوظ نگه‌داشتن هویت می‌تواند ایجاد شود.

پس جنبش در این بخش با چند مشکل عمده روبه‌رو است: ۱. فقدان رابطه‌ی ارگانیکی بین محلّه‌ها؛ ۲. عدم ارتباط مؤثر بین گروه‌های میدانی مثل محلّات، دانشجویان، زنان و … ۳. فقدان هماهنگی و پیوندهای اعتراضی با گروه‌های نهادی و تشکل‌یافته؛ مثل کارگران، معلّمان و … ۴. بی‌توجهی نیروهای مخالف خارج از کشور با گروه‌های تشکل‌یافته و بازیگران میدانی؛ ۵. کمبود منابع انسانی و مالی در داخل؛ ۶. پراکندگی و ساده‌نگری نیروهای مخالف در خارج از کشور؛ ۷. عدم ایجاد ائتلاف فراگیر و مؤثر بین نیروهای داخلی و خارجی.

فقدان سازمان یا عدم وجود گروه مرکزی در جنبش، به‌طور مستقیم بر اهداف و ارزش‌ها تأثیر می‌گذارد. به دنبال آن، استراتژی‌ها و تاکتیک‌ها نیز با مشکلات عمده‌ای روبه‌رو می‌شوند. تجربه نشان داده که در این شرایط جنبش‌ها نمی‌توانند منابع لازم را برای موفقیت‌های بعدی کسب کنند. آن‌ها ممکن است به حاشیه بروند و یا شرایط را برای «موج‌سواری رایگان» دیگر گروه‌هایی که سطح قابل قبولی از سازمان‌دهی و برنامه‌ریزی دارند، هموار کنند. در عین حال، سطح موفقیت آن‌ها برای رسیدن به اهداف نهایی، به شدت کاهش می‌یابد؛ چراکه پتانسیل‌های لازم را برای مقابله و مبارزه با یک حکومت سرکوبگر را ندارند.

جمع‌بندی
«جنبش ژینا» به رغم تأثیرهای چشمگیر با مشکلات عمده‌ای نیز روبه‌رو است. آن‌ها را می‌توان در سه سطح بررسی کرد: ۱. اهداف و ارزش‌ها؛ ۲. استراتژی‌ها و تاکتیک‌ها و ۳. رهبری، سازمان‌دهی و منابع. به‌نظر می‌رسد که مشکلات سطح اوّل و دوّم، با سامان‌دادن به «سازمان» برطرف شود یا حداقل بخش‌هایی از آن‌ها را رفع کند. این‌که سازمان جنبش باید چگونه باشد، می‌تواند بحث‌های دامنه‌داری را پیش بکشد و باعث ظهور اختلاف‌هایی تازه شود. احتمالاً واقع‌بینانه‌ترین گزینه، هم‌گرایی نیروهای تأثیرگذار در ایجاد یک «مکانیزم همکاری» است. این مکانیزم نیازمند تعامل مؤثر سه سطح الف. نیروهای مخالف خارج از کشور ب. نیروهای داخلی در قالب تشکل‌ها، گروه‌ها و افراد و ج. بازیگران میدانی است. در این شرایط می‌توان انتظار داشت که بخش‌های قابل توجهی از مشکلات برطرف شود. در غیاب هر یک از این سه سطح یا در صورت عدم حمایت آن‌ها از سطوح دیگر، روندهای ناقص ادامه خواهند یافت و اختلال‌ها گسترده‌تر می‌شوند. همین‌طور که گروه همبستگی [متشکل از چهره‌های سرشناس مخالف حکومت] هنوز نتوانسته انتظارات را در همگرایی با دو سطح دیگر برآورده کند و به صورت مؤثر به ایفای نقش بپردازد. این مسائل باعث می‌شود که آن‌ها صرفاً در قالب «جمعی از مخالفان» باقی بمانند و قادر به ایجاد یک ارتباط قوی با جنبش نباشند. درعین‌حال مشکلات جنبش نیز به قوت خود باقی می‌ماند.

جنبش‌ها می‌توانند در شرایط ابهام در ارزش‌ها و اهداف به بخشی از مسیر خود ادامه دهند؛ آن‌ها می‌توانند بدون هیچ پیش‌زمینه‌ی استراتژیکی گسترش یابند؛ امّا لزوماً به این معنا نیست که آن‌ها می‌توانند به موفقیت برسند. تحقق خواسته نیازمند یک تلاش جمعی، هدفمند، سازمان‌یافته و مؤثر است. «جنبش ژینا» به خوبی توانست یک شکاف اساسی در زیست جامعه‌ی ایران به وجود بیاورد و همه‌چیز را به قبل و بعد از خود تبدیل کند. همان‌ جمله‌ی مشهور که «ما نمی‌توانیم قبل از کشته‌شدن مهسا برگردیم». این جنبش هم‌چنین توانست صحنه‌ی سیاست در ایران را تغییر دهد. مجموعه‌ای از تأثیرهای کوتاه و بلند مدت را بر جای بگذارد که مقیاس آن فراتر از مرزهای ملّی است. «جنبش ژینا» توانست به مشروعیت و مقبولیت عمومی برسد و معیارهای اخلاقی جدیدی را بنا بگذارد. امّا ادامه‌ی این مسیر بدون رفع مشکل‌ها که در سه بخش قبلی گفته شد، می‌تواند شرایط را ناهموار کند و اختلال‌هایی جدی به وجود بیاورد.

View Comments (3)

  • انقلابها وقتی پیروز میشوند که حکومت مستقر غریزه بقا را از دست داده باشد و فشار خارجی موثری هم در کار باشد. مردم شورشی و اپوزسیون که همیشه و همه جا حضور دارند.
    آخوندها که تا چند ساعت بعد از فوتشان همچنان غریزه زندگی دارند. خارجی ها هم از شیطان چیزی جز استمرار یه نظام ناکارآمد در جایی به اهمیت و خود بزرگ بینی ایران نمی خواهند. پس هر نوع حرکتی تا اطلاع ثانوی محکوم به اضمحلال است. به گمانم بیست سال دیگر باید بگذرد تا نسل حاکم در جهنم به مولایشان شیطان بپیوندند. نسل بعدی آنها بدلیل سیری و پری و بزرگ شدن در ناز و نعمت دیگر جنگنده و وحشی نخواهند بود. آن وقت یا اصلاحات یا براندازی میسر میشود. تا آن زمان بهتر است کسی جان و سلامتش را به خطر نیاندازد.

  • چپ ها همیشه احمقانه ترین روش را داشته اند حتی در حالی که برخی احزاب کردی متهم به تجزیه طلبی برای اعتراضات اخیر عبارت انقلاب مهسا و در داخل پرانتز ژینا می گزارند بعد یک عده از پاپ کاتولیک تر می نویسند جنبش ژینا!
    در هر صورت چپ چه اسلام گرا و چه غیر اسلام گرا در حالی ناسیونالیسم ملی را نکوهش می کنند و فاشیزم می خوانند که ناسیونالیسم قومی را در مقابل بزرگ می کنند
    این در حالی است که فاشیزم از ناسیونالیزم قومی و حمله آلمان به اتریش به دلیل نژاد و جدا شدن قوم ژرمن رخ داد. یا حمله پوتین بر همین اساس و جدا افتادن روس تبار های اوکراین رخ داد. اتفاقا آنچه امروز مطرح است امپریالیزم کردی است که مرز نمی شناسد. یعنی چپ های ایران به معنای واقعی چپول هستند و حتی همان مفاهیم چپ را هم نفهمیده اند و به قول دوست عزیزی در ایران طرف راهنمای چپ می زند و به راست می پیچد!!!