«امروز روز امتحان شماست»؛ نامه به مشایخ و مراجع عظام

آن روز دیده بودم این فتنه ها که برخاست
کز سرکشی زمانی با ما نمی نشستی

سلام بر مشایخ و مراجع عظام

تا کنون با رهبری سخن بسیار گفته‌ام و نامه بسیار نوشته‌ام مگر عزمش را بر اصلاح بجنبانم «فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا». اینک روی به شما مشایخ و مراجع عظام آورده‌ام که عمری مرجع و ملجاء خلق بوده‌اید و در افتاء و ارشاد دستی گشاده دارید، مگر از عُجب خانقاهی و خواب صبحگاهی برخیزید و بانگ غم‌آلود خلقان را بشنوید که چون مرغانی نیم‌بسمل در قفس ولایت جائره فقیه، در خون می‌تپند و پر و بال می‌زنند. می‌خواهم شما را به غم‌گساری و قفس‌گشایی بخوانم و بگویم شاید دیگر فرصتی نمانده باشد. سیّد رسولان گفت «در زندگی اوقاتی فرا می رسد که نسیم‌های رحمت حق می‌وزد، بدان‌ها رو کنید».

گفت پیغمبر که نفحت‌های حق            اندرین ایام می‌آرد سبق
گوش هش دارید این اوقات را              در ربایید این چنین نفحات را

اینک که خلقی بی‌پناه و بی‌پشتیبان، ستم‌رسیده و عدالت‌نچشیده، خون‌داده و جان‌باخته ،چشم توقع به شفقت و یاری شما دارند، بدانید که نفحت و دعوت حق است که شما را می‌خواند. آن‌را اجابت کنید. سکوت شما صدایی ناخوش دارد. حاکمان جفای خود را کردند. اینک نوبت وفای شماست. ستاره‌ها و سنگ‌پاره‌ها نوای محزون و مظلومانه مردم را شنیدند، گوش‌های نازنین شما چرا نشنید؟ اکنون که جائران شاخ می‌زنند و گستاخ می‌زنند شما چرا قلمی و دمی و نهیب محکمی نمی‌زنید؟ از چه می‌ترسید؟ از اینکه بنای ستم بنیاد حکومت فرو ریزد؟ یا کرسی خواجگی و سریر سروری‌تان سرنگون شود؟ والله اسلام و مسلمانی هیچ‌گاه چنین خفیف و خجل نبوده است و با سکوت شما خوارتر و خجل‌تر خواهد شد. نمی‌بینید که طاعنان کمر بسته اند تا جنازه اسلام و تشیع را تشییع کنند و به خاک خفت بسپارند؟ از آن کرسی‌های درسی و طمطراق فقاهتی چه مانده است که شما از زوال آن واهمه دارید؟ مگر آیه  «ولا ترکنوا إلى الذین ظلموا فتمسّکم النار» را نسخ کرده اند یا از قرآن حذف کرده اند که چنین بی‌باکانه هم‌راستا و هم‌داستان با ظالمان شده اید و مردم به جان آمده را طاغی و یاغی و باغی می‌خوانید؟

مگر ز قافله بانگ جنون نمی‌شنوی ؟           ز رودخانه مگر بوی خون نمی‌شنوی

گزین شدند و سوار گزیده را کشتند             سیه‌بپوش برادر سپیده را کشتند

ایرانی که بایست از ویرانی می‌رهید و گلستان می‌شد اینک انباری از باروت شده است که صدها آتش‌فشان در دل دارد و به کمتر جرقه‌ای می‌شکافد و زودآ که آتشی در آید و خشک و تر را بسوزد و خزانی زرد و بی بهار و زمستانی سرد و ناگوار تاریخ ما را در سرمایی پایدار فرو برد.

الا ای صنادید شرع رسول! به ابلاغ و تنزیل و فقه و اصول

امروز روز امتحان شماست. خداوند سبحان شما را می‌آزماید. پشتیبان خلق و شرع باشید و به حاکمیت نامشروع پشت کنید. دوستان مرا نکوهش می‌کنند که چندین توسل به عالمان دین برای چیست؛ مردم از آنان عبور کرده اند. من می‌گویم ولی شما که از مردم عبور نکرده اید. دستی برآورید و تا اندک آبرویی بر جاست بر چهره جائران آب دهان بیفکنید. از نعمان بن ثابت ابوحنیفه کوفی کابلی بیاموزید که با ظلمه و جائران اموی و عباسی درافتاد و منصب قضایشان را نپذیرفت. از امام هفتم موسی بن جعفر بیاموزید که بر هارون‌الرشید خلیفه عباسی شورید و تن به زجر و زنجیر و زندان داد. از آیت‌الله منتظری بیاموزیدکه اعتبار و افتخار حوزه علمیه بود و خواهد بود و ترک کام خود گرفت تا کام خلق برآید. نگذارید ارشاد خلایق به‌دست قبیله قصّابان و مداحان بیفتد که نه عقلی در سر دارند و نه شرمی در دل. ما این قبیله قصابان را خوب می‌شناسیم و زخمشان را بر جان و تن داریم حتی اگر نقاب «گشت ارشاد» بر چهره بزنند. خشم امروز مردم از قصه یک مهسا و یک ستار نیست. ده‌ها و صدها مهسا امینی و ستار بهشتی این سال‌ها به آسیب ستم و در سیاه‌چال سپاه و به تیغ شرارت و به طناب توحش، خونین دل و خسته جان شدند و اینک آن قطره‌های خون سیلی شده است ویران‌گر که آمده است تا قبّه و بارگاه و خیمه و خرگاه سلطان جائر را با خود بشوید و ببرد.

باز هم جامعه روحانی را سرِهماهنگی با جامعه ایرانی نیست؟ آیا نیکوست که کشور در آتش شرارت بسوزد و روحانیت در بستر عافیت بخوابد؟ آیا حق این مردم نیست که از شما کلام حقی در روی سلطان جائر بشنوند؟ چرا روحانیان محرم مردم نمی‌شوند و محروم‌نوازی نمی‌کنند؟ فقه و فضل و تقوا و تعبدشان را برای کجا ذخیره کرده اند؟ کجایند خطیبان تا حاکمان را نهی از منکر کنند؟ کجایند ائمه جماعات تا به مردم درس ستم‌ستیزی و مطالبه‌گری دهند و بل از آنان درس ستم‌ستیزی بیاموزند؟ کجایند فاضلان جوان و مراجع آینده که طرح نو در اندازند و نقش تازه بیافرینند و دست در دست مردم و پشت به مستبدان سامانی تازه به حوزه دهند تا بر قدرت باشد نه با قدرت؟ کجایند مراجع عظام که از سر استقلال و استغنا و طهارت و تقوا دامن از راحت و عافیت و تقیّه و تعلّل درچینند و بیم سر و امید زر نداشته باشند و بی‌باکانه با ظالمان خصمی کنند و داد مردم را بستانند؟

موحدّ چه در پای ریزی زرش            چه شمشیر هندی نهی بر سرش

امید و هراسش نباشد ز کس                 برین است بنیاد توحید و بس

غم خلق و درد دین مرا بدین خطابات عتاب‌آلود کشانده است. «من که عمری ره تقوی زده ام با دف و چنگ» و سالیانی دل به آموزه‌های اولیای خدا بسته ام و رایحه عطرآگین و شامّه‌نواز وحی را از نفس پاک آنان شنیده و چشیده ام نمی‌پسندم که ایران عزیز، به سبب نابخردی‌ها و فاجعه‌آفرینی‌های جمعی جاهل و جائر، از این مائده آسمانی محروم ماند یا با آن بستیزد و از آن بگریزد. در این دیانت آن‌قدر مایه‌های محبت و شفقت و مدارا و مروت هست که می‌تواند چون حبلی متین به پریشانی‌ها جمعیت بخشد و سستی‌ها را استوار و دلها را به هم نزدیک کند.

خلقی که در حلقه اصناف تنگناها و محرومیت‌ها و تحریم‌ها و گرانی‌ها و ناکامی‌ها گرفتار آمده اند، روا نیست که با جفای بوّابان و تقاضای زشت قصابان، فقرشان فرساینده‌تر و فقراتشان شکسته‌تر شود. دست ازین فقاهت خشک خانمان سوز و این شیوه‌های مندرس و منسوخ بردارید. این قدر که به هدایت خلق می‌اندیشید به رضایت خلق هم بیندیشید. درد سِتان و درمان‌ دِه باشید نه باج‌ ستان و فرمانده.

روحانیت که اکنون به حاشیه تاریخ رانده شده، اگر جهدی نکند و با خلق پیمانی تازه نبندد دو باره به‌تاریخ راهش نخواهند داد. امروز این مردم به‌جان‌آمده سفینه نجات اند که هرکه از آن بیرون افتد غرقه و هلاک خواهد شد. کشتی‌بان نیستید از کشتی‌نشینان باشید. کلبه احزان را گلستان نمی‌کنید به کلبه‌نشینان بپیوندید. مرهمی بر زخم‌ها باشید و خشمی بر بی‌رحم‌ها بگیرید. چنین است که در دل خلق جایگاهی پایدار خواهید یافت، وگرنه چون پاپ‌های آدمی‌خوار قرون وسطی، افسانه دوران و عبرت خلقان خواهید شد.

رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً سَمِعَ حُکْماً فَوَعَی وَ دُعِیَ إِلَی رَشَادٍ فَدَنَا وَ أَخَذَ بحُجْزَهِ هَادٍ فَنَجَا

ولسلام علی من اتبع الهدی

مهرماه ۱۴۰۱ خورشیدی
عبدالکریم سروش

View Comments (22)

  • درود یاران:جناب ایشان آنگه که برخر مرادش (ریاست فرهنگ وهنر زدایی) سوار بودند
    هرگز از این تیزی هانزدندی ودنبال عطر وبوی اسلامی در دانشگاه ها بودند .
    مگر شما آن زمان گوش شنوا داشتی که اکنون از دیگران می طلبی ؟علی رغم
    این بی آبرویی که کمترینش بستن دانشگاه های کشوریست که هزارن سال قبل گندی
    شاهپورش شهره بود این آقای فیلسوف اعتقاد دارند که خمینی با سواد وفهم ترین
    دیکتاتور بوده که جهان بخود دیده چرا که به ایشان حکم بستن دانشگاه ها داده است .
    بسیار زمان باید تا این گونه انسان هایی که گمان دارند همه حقایق نزد انان است و
    دیگران هیچ هیچند اندکی بیاموزند وبیان کنند .هیهات

  • به آقای دکتر سروش عزیز،

    هیچگونه قصدی در تخریب نیت خالص شما ندارم. نگارش این پاسخ تنها نظر متواضعانه بنده در مقابل نحوه تحلیل و حرکت و جانبداری طولانی مدت شماست از طیف خاصی که به امید اصلاح رژیم جمهوری اسلامی تقریبا ۲۰ تا ۳۰ سال از فرصت گرانبهای ایرانیان را به غارت برده و در زباله تاریخ مدفون کرده است.

    حضرتعالی بارها سخنان بیشمار، تحسین بر انگیز، و با دلایل متقن در استبدادی بودن و ماندن ولایت حاکم بر ایران ارزانی داشته اید.

    واقفم بر تاکید شما در دو منظر عمده، یکی تغییر و تحول و تعدیل مسالمت آمیز رژیم برای تعامل بیشتر با مردم و دیگری حفظ صیانت اسلام در سرزمین ایران که عجین شده با تاریخ مان.

    موافقم با حضرتعالی در امید به عدم ایجاد انقلابی دگر که شاید اکنون دیر باشد، که جز تلاشی در جهت از بین بردن شیرازه بخش های عمده سرمایه های فکری، اقتصادی ، و سیاسی، حاصلی دگر ببار نخواهد آورد.

    تعجب حقیر در اصرار شما، به پشتیبانی شماست از گروهی اصلاح طلب، که خود، بندهُ تمام و کمال ولایت بوده و هستند. و تنها با فرض قبول‌ ولایت و در چارچوب قانون فعلی، بدنبال این تغییرات می باشند. حتی در آخرین انتخابات باز هم از پشتیبانی آخرین قطره بی حاصل خون اصلاح طلبی فرو گذار نکردید.

    چگونه انتظار اصلاح دارید اگر اطمینان به استبداد دینی دارید؟ چگونه است که هنوز از جمله مؤمنانی هستید که هر چند از یک سوراخ چند هزار بار گزیده شده اید اما به اصراری عامدانه باز به انتظار فرج، دست به قلم ناصحانه سپردید.

    چنانچه از جمله سیاسیون روشنفکر محسوب شوید که اتخاذ استراتژی نوینی می بایست دستور کار قرار گیرد.

    چنانچه روشنفکر دینی محسوب می شوید که می بایست سوز دل از حذف احتمالی اسلام در ایران، شما را جری به مبارزه ای عملی تر و جدی تر می داشت، و با روش نوی به اعضا اصلاح طلب مشق می دادید.

    چنانچه روشنفکر تاریخ سیاسی محسوب می شوید که می بایست برخورد چند سال ابتدای دوران خاتمی و قتلهای مختلف، شما را مجبور به اتخاذ شیوه ای متفاوت می‌نمود.

    ای کاش زمان سخنرانی هایتان که انصافا شور و حال معنوی را بیدار و روشن نگاه می دارد، تبدیل می شد به دعوت از تمام گروه های مخالف به مناظرات سیاسی و اجتماعی مختلف، کمان مشترک به دست می گرفتید و نشانه به پشتیبانی ملت داغدیده و زندگی به باد داده ایران می‌گرفتید.

    زمان گلایه نیست، که وطن در خون است و همه دلسوزانیم. اما چندین بار در همین مکان سعی شد به اعضای این جمع بقبولانم که ولایت را صاف کردن، عبث کاسبی است، اما تنها شنیدم از دوستان که ما بر موازین و چارچوب قانون تقاضای اصلاح داریم. وا عبثا. خاموش گشتم که بهتر بود. نرفت بر این سنگ میخ آهنین.

    اینک که مردم از جمع روشنفکر مخالف رژیم، وحدتی که ندیدند بل در پایبندی به اصول خود پایدار ماندند، لذا تفاوتی بین استبداد درونی و برونی ندیدند، یار و راهبری نیافتند. تنها ختم شد به راهی که هرگز حاصل نداشت و تغییر چندانی نیافت، اگر نگوییم استبداد تواناتر شد گزافه نرفتیم.

    لذا استبداد برون اتلاف اوقات را سبب شد، که اگر دانسته بوده، خیانتی سنگین مرتکب شده، و اگر نادانسته بوده،که وا اسفا به دانش بی عمل و بی حاصل.

    به نظر حقیر، پیام جدید مردم ساده است: اگر روشنفکران نتوانند، به هر شکلی از وطن و ناموس خود دفاع می کنیم.

    هنوز ره درازدست و نیاز به همه شما بیشمار، دست در دست هم دهیم، تنها به اشتراکات مان بیندیشیم، سبب تفاوت بر زمین نهیم، بیانیه به امضای همه دهیم، فراخوان یکصدا فریاد زنیم، در یک مسیر خیابان حرکت کنیم، ائتلافی بی نظیر بسازیم.

    این را می دانم که از شما ساخته است، تواضع کنید تا توانا سازید.

    فرزند ایران
    شاگرد شما
    مسعود
    ۲۰۲۲

  • با سلام و احترام به همه زیتونیها
    ♦️جوابیه ای سر گشاده به نامه دکتر عبدالکریم سروش به مشیخه و مرجعیه همراه با درخواست علاج واقعه قبل از تکرار وقوع
    بقلم: Gh:D
    آقای دكتر عبدلکریم سروش
    باسلام :
    نامه شما به ساکتین عن الحق و شیاطین اخرس (مشايخ و مراجع)را خواندم و معناى جمله وسلام علی من اتبع الهدی كه آنها را مورد خطاب قرار داده ايد را بخوبی می فهمم .
    ابتداء يك يادآورى به شما ضرورى بنظر مى رسد و آن دخيل بودن شما در ترسيخ و پايه كوب كردن رژيم و نقش يا سكوت شما در تعطيل كردن ده ساله دانشگاه و تيغى كه بدستور خمينى تحت عنوان انقلاب و يا ستاد فرهنگى بدست و يا با سكوت شماها منجر به اخراج صدها استاد و هزاران دانشجو شد را بخوبى بياد داريم.
    و همانطور مستحضرید که ما بقى جوانان و نخبگان اسير در زندان های سیاسی دهه شصت يا با تيغ لاجوردي و يا با حكم محمدى گيلانى سر بدار آویختن و تتمه و مابقى محبوسين و و هزاران جوان جا مانده از اعدامهاى لاجوردي با چهار نيم خط فتواى خمينى در تابستان ٦٧ توسط هئيت مرگ با آمارى بيش از سي هزار نفر شبانه اعدام و بدون مراسم و در تاريكى همراه با سكوت و خفا در قبور دسته جمعى به خاك سپردند و اگر سيل نمی آمد قبر جمعى خاوران هم مثل باقى قبور جمعى استانها در خفا مى ماند.
    آن روزها شما از نزديك و دور يا دست در دست حضرات مشغول مناظره و توجيه بوديد و در قبال جرم و جنايت سران رژيم ساكت و بحكم پايه درس و علم و معلوماتى كه داشتي هرگز نمى توانيد خود را از ذنوب سکوت و عدم اعتراض به جنایتهای رژیم رها كنيد.
    و اما نامه اخيرتان به كسانى كه آنها را با عنوان مراجع و مشايخ خطاب كرده ايد و با وا اسلاما نه براى دين بلكه در واقع براى آينده ايران سوگوارى
    مى كنيد، آينده ایرانی که در يك قرن گذشته و در دو رژيم بيشترين ظلم هدفمند و سيستماتيك را عمدا بر غير فارسها روا داشته و متاسفانه عده بسيارى كه لقب استاد و آية ا… و دكتر و مهندس و ليدرى احزاب را يدك مى كشيدند ظلم روا شده بر غير فارسها را موذيانه و منافقانه توجيه كرده و مى كنند.
    آقاى دكتر عبدالكريم سروش
    اولا: شما و هم فكرانتان كه اغلب در دايره نهضت آزادى و تحت عنوان ملى مذهبى دور مى زنند بخوبى
    از تاريخ و بدعت و عنوان مرجعيت و تقليد مطلع هستيد و از نقش مخرب و تخريبى مافياى مرجعيت و تشييع سراسر خرافى ايرانى كاملا مطلع بوده ، و بر كسى پوشيده نيست كه هر دو طيف (پهلوى ها و خمينيون ) على رغم اختلافات حاد اما هر دو رژيم براى رخنه در كشورهاى عربى و اسلامى و به بهانه عمق استراتيجي با راهبردى فتنه انگيز و با تحميق طيفى از شيعيان عرب آنان را تبديل به خنجرى زهر آگين كرده و در كمر كشورهاى عربى و اسلامى (لبنان،عراق، سوريه و يمن و ..)فرو كرده اند تا شيعيان تحميق شده بحساب مذهب قبح خیانت به اوطانشان توجیه و بزدایند و به نيابت از رژيمهاى طهران خون خود و هم وطنانشان را هزينه تفرقه مذهبى و بنفع نفوذ و توسعه طلبى حكام تهران تمام شود و اين همان تشييعى هست كه رژيم و مراجع مورد خطاب شما پى گير آن هستند و اكيدا مستحضريد كه مشايخ و مراجع با جعل روايت و با متاجره با طائفى گرى مذهبى همچنان بر طبل كراهيت و تفرقه امت اسلام مى كوبندتا با ايجاد تفرقه بين مسلمانان ولو با اتهام زناء به زوجه رسول اكرم(ص) و اتهام صحابی به قتل بنت رسول الله خواسته و مى خواهند با حیله و مكر فرق تسد دكان متاجره و مال مفت خورى ناشى از فتنه مذهبى همچنان دائر و برقرار باشد. و رژيم فعلى در چنين بستر مهياء و آماده و بحساب خون و مال تحميق شده ها در ايران و مضافا عده زیادی از شيعيان عرب چهار كشور لبنان، عراق،سوريه و يمن و … را با خنجر تیز کشورهای همسایه مسلمان و عرب را با فتنه طائفى مذهبى ويران و خونين كرده و در چنین شرایطی رژیم نه تنها بر خمس خورى مراجع و مشايخ چشم بسته بلكه آنها را در خفا با زير ميزى و علنا از رديف بودجه ساليانه برخوردار نموده و فرزندان و نوادگانشان را از رانت خوارى بى نصيب نگذاشته و نمى گذارد.
    آقاى دكتر سروش اگر نامه شما به اين جماعت در حد ملامت و افشاى ماهيت آنهاست كارى نيكوتر از نيكى كرده ايد و اگر غرض از نامه نگارى همانند مکاتبات آقای حسن یوسفی اشکوری يادآورى مسئوليت دينى و انسانى به مراجع و مشايخ جهت عمل به وظيفه شان باشد، بحكم تجربه و با توجه به نامه قبلی که آنها را توصیه به مهاجرت به نجف کرده بودیدتا شرشان را از گردن ایران کنده و به قطاری از مرجعیتهای موجود در نجف افزوده و به گردن عراقیها آویزان کنید کاری ستودنی نکرده اید و با دادن لقب عظام به من لا عظمت لهم نبايد نامه نگارى گذشته، حال و آینده شما به این جماعت را فراتر از كوبيدن آب در هونگ تلقى كنيم.
    آقای دکتر سروش در نامه اخيرتان خطاب به مشيخة و مرجعيت خوب نوشته ايد اما بهتر آن بود که در نوشته ات حقيقت و ماهيت بدعت مرجعيت و مشيخة را برای عموم مردم افشاء مى كرديد و اين در حالى است كه بر تقيه آنها خرده مى گيريد اما على رغم شناختى كه از اسلام واقعى داريد و قطعا از تاریخ چگونگی تاسيس بدعت تقليد و مرجعيت و كانون مشيخة حوزه اطلاع و علم وافى و كافى داريدهنوز این کانون را برسمیت شناخته لقب عظمی می دهید؟! ،جاى بسى سؤال است كه چرا بنا به مسئوليت علمى و اخلاقى با بصراحت هر آنچه از ماهيت مافيا گونه مشيخة و بدعت مرجعيت مى دانيد سخن نمى گوئيد؟ آيا اين عدم شفافيت در چهار چوب تقيه قرار نمى گيرد؟

    آقاى دكتر عبدالكريم سروش چرا از امام تراشى و بدعت شرك آلود آن و اخذ يا مفت ٢٠٪؜ از كديمين و عرق جبين زحمت كشان تحميق شده و تحت عنوان حق الامام بصراحت حرفى نمى زنيد؟و اگر سخنى گفته ايد جامعه نياز به تكرار افشاء اين كلاه بردارى توسط اسلام شناسى مثل شما دارد.چرا بر تقيه آنها ايراد گرفتى و خود در امن و امان راه تقيه را براى پنهان ماندن كلاهى كه بر سر شيعيان گذاشته اندرا به عنوان راهی محتاطانه بر گزیده اید؟!
    آقاى دكتر سروش مستحضريد كه اعتبار هر عالم و فيلسوفى در گرو نوشتن و گفتن بى چون چراى همه حقايق است كه با صداقت به آن رسيده و با صراحت و بدون کم و کسر شجاعانه و بی ملاحظه به اطلاع عموم برساند. در غير اينصورت بازى با كلمات موجب برداشتی دولبه شده و باعث جلوگيرى از شفافیت و عاقبت آن کتمان حقیقت است.
    زیرا گفتار و نوشتار دولبه فقط در قاموس سياسيون و سياست بازى مى گنجد و اين خلاف خواست خدا و با گفته رسول الله و متمم مكارم الاخلاق در تضاد است.
    لذا پيشنهاداتى متواضعانه به عرض جنابعالى و دیگر عقلای قوم مى رسانم.
    آقاى دكتر عبدالکریم سروش
    اينجانب راقم این سطور با ادله و اسناد و مدارك دال بر ظلمى كه بر من و خانواده ام رفته و اعمال شده و با عنايت به علم و دريات شما از يك قرن ظلم و بى عدالتى كه رژيم پهلويها و خمينيها با حمايت قلم بدست و سخنوران توجيه گر خصوصا ظلمى كه بر غير فارسها اعمال كرده و مى كنند صادقانه از شما تقاضا دارم دست در دست هم گذاشته و با پشتوانه علم و اخلاق و دين و حقوق بشر و بدون تقيه و مجامله زبان بازی و مكر سياسيون مذهبى جمكرانى ونژادپرستان پاسارگادى را دور زده راه سريعی برای علاج واقعه قبل از تکرار وقوع فاجعه اى خونین ديگر یافته و تا دير نشده بطور قاطع قلم هيزم جمع كنان تنور نژادپرستی را افشاء و از شعله ور شدن آتش زیر خاکستر جلوگيرى كنيم.
    آقاى دكتر سروش هرچند راقم اين سطور و چند نسل از خانواده ام و حاضنه مردمى ام و مسقط رأسم مثل بسيارى ٤٣ سال از عذاب و ظلم رژيم پهلوى و خمينى در امان نبوده و نيستيم و از متضررين همراهى هر چند كوتاه شما و همقطارانت با رژيم بوده ام اما به استناد مثل عاميانه ((هر وقت ماهى را صيد كنى تازه است)
    پیشنهاد صریح و صادقانه و متواضعانه مرا بپذیرید.
    ۱- با تمام وجود شيعه را از امام و امام زاده تراشى شرك آلود و مافياى مرجعيت نجات داده و توان خود را صرف افشاى طولانترين و وسيعترين كلاهبردارى تاريخ كرده و با مساعدت حقوق دانان بين الملل كانون مرجعيت زنده و مرده را به چالش كشانده و آنان را به اتهام پول شوئى مورد تعقيب كيفرى و حقوقى قرار دهيم و تا استرداد اموال بغارت رفته زحمت کشان شیعه که تحت عنوان خمس و حق الامام گرفته اند و پرداخت آن به نيازمندان واقعي از پا ننشينيم و از زندگى تنبل گونه آخوندها و قدسیت تراشی کاذب مراجع و همه كسانى كه به بهانه درس و تفقه روایتهای مجعول و خرافی در دين و مذهب تزریق و ترویج کرده و با امام تراشى و تحميق راه فتنه و تفرقه و استحمار را پیشه خود کرده اند افشاء و از استمرار فتنه جلوگیری شود.
    ۲- هم زمان و در اسرع وقت باب حوار و گفتگو را بين عقلا و نخبگان (ترك،فارس،كرد،عرب و تركمن) بر مبناى حقوق بشر را شروع تا همانطور كه به عريض رساندم علاج واقعه را قبل از تكرار واقعه مستمرى كه از اوائل انقلاب و با بخاك و خون كشيدن غير فارسها توسط نژادپرستان دگرستیز رح داده جلوگیری شود و قبل از فوت وقت با توافق و تعهد کتبی همه اطراف دال بر تمکین و اجرای اعلامیه جهانی حقوق بشر و کنواتسیونهای مربوطه آن به امضاء برسد. تا در آينده كه نه چندان دور از سوزاندن جان و حقوق غیر فارسها توسط نژادپرستان شیاد دگر ستيز جلوگیری گردد .
    آقاى دكتر عبدالكريم سروش با توجه به آنچه از اكثر كلام و قلمها شنيده و مى خوانيم يقين داشته باشيم كه اگر عقلاء و نخبگان فارس و غير فارس صادقانه و با شجاعت حق مدارانه علاج واقعه را قبل از وقوع کتبا و ثبتا و در حضور شهود از سازمان حقوق بشر جهانی به امضاء نرسانند يقين داشته باشيد كه جمعيتى كه بيش از ٧٠٪؜ آنرا غيرفارسها تشكيل مى دهند ديگر تاب تحمل بيش از يك قرن زير پا گذاشتن حقوق اساسى خود را ندارند آقاى دكتر سروش مطلع هستيد كه خمينى با هزينه كردن دين و مذهب و وعده اجرای کاذب مواد ۱۵و ۱۹ قانون اساسی توانست آخرين كلاه را بر سر همه و خصوصا بر سر غيرفارسها بگذارد و بعد از بقدرت رسيدن با حمايت دولت وقت و احزاب مركز سركوب را با گلوله از كردها و عربها و تركمنها شروع كردند.
    آقای دکتر سروش با در نظر گرفتن بستر و افكار نژادپرستانه کثیری از احزاب فارس منشأ و همراهان رانت خوارشان از غیر فارسها (آسمیله شده) و معارض رژيم فعلى بعيد بنظر مى رسد آيندگان تشنه قدرت و انتقام كه بعد از سقوط رژيم به قدرت برسند دست از اين ناجوانمردى در حق غير فارسها بردارند.
    تا دير نشده صادقانه از شما و همه عقلاء قوم تقاضا دارم هر چه سريعتر در راستاى حقوق بشر گام برداشته و از بازي كردن سياسيون دجال و وسط باز با كلاه دمكراسي و اقليت و اكثريت و وعده و وعيد و از تصويب هر قانون فاقد اصول حقوق بشر و کنوانسونهای مربوطه در هر مجلس و تحت هر عنوان حلوگيرى كرده، اجازه ندهيد حقوق اساسى غير فارسها كه بيش از يك قرن توسط پهلویها و خمينيون و با حمايت قلم بدستان توجيه گر قلع و قمع شده دو باره با كلاه انتخابات و مجلس مؤسسان پايمال گردد زيرا در قاموس بشريت هرگز به بهانه دمکراسی و اكثريت و اقليت نمى توان حقوق اساسى فرد و اقليت و ملیتی را به رای گذاشت و پايمال كرد و بر کسی پوشیده نیست که مهمترين نشانه تمدن و مدنيت فرد و جامعه احترام به حق ديگران و آنچه را حق خود دانند بى كم و كسر حق ديگران پنداشته و از آن دفاع كنند.
    و للحديث بقية :
    وسلام عليكم و رحمة الله ًو بركاته
    اول ربیع الاول ۱۴۴۴
    28/9/2022
    مطابق با ۶ مهرماه ۱۴۰۱
    ✍?✍?✍?✍?✍?✍?✍?✍?GHD
    ???????

  • متاسفانه بنیان اسلام بر زور و کتک و شکنجه بوده از روز اول، ضرب المثلی هست بین مردم در ایران که اگر شخصی با بیرحمی شخص دیگری را کتک بزند (علی الخصوص اگر کتک خورنده کودک باشد) اطرافیانش به او می گویند : چه خبرته؟ مگر کافر مسلمان می کنی!
    بله الا ای اهل ایمان، مسلمان گشتن بسیاری از کافرین از ترس کتکهای وحشیانه بوده، اصولا توجه زیاد به دین علی الخصوص ظواهر دین (که در شیعه غوغا می کند توجه به ظواهر)، انسان را قسی القلب می کند چون او را به این باور می رساند که خود حق و دیگران همگی باطل و کافر و مستحق مرگند
    این دندان کرم خورده دین باید کنده و دور انداخته شود بدون هیچ گونه تعارفی، تا دین هست ایران و ایرانی روی خوش نخواهد دید

  • اخه چرا این قدر ساده اید ۴۰ ساله دارن از حکومت میخورن اون وقت شما انتظار دارید بیان کنار مردم قرار بگیرن یا شماها اساسا ساده لوحید، یا خودر به گیجی زده اید

  • ذکر دو سه نکته واجب است.
    ١- اگر مرا به عنوان یکی از مردم بپذیرید باید بگویمتان که من بشخصه هیچگاه انتظاری از این جماعت نداشته و ندارم و نخواهم داشت.
    ٢-اگر مرا به عنوان یکی از مردم بپذیرید باید بگویمتان که من بشخصه غارت شده و کارتن خواب کف خیابان و ساکن کوچه نشاطم و چشم توقع به شفقت و یاری تنابنده ای نداشته و ندارم و نخواهم داشت.
    ٣-اگر مرا به عنوان یکی از مردم بپذیرید باید بگویمتان که من بشخصه بی هیچ حب و بغض و ظن و گمان باطلی فکر میکنم که خرد و کلان جائران ٤دهه است که تمام واحدهای عمومی و تخصصی شان را با شعار «اصلاح طلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» و «آخوند باید گم بشه» و «جمهوری اسلامی نمی خواهیم نمی خواهیم» پاس کرده اند و موفق به دریافت مدرک لیسانس و فوق لیسانس و دکترا شدند.
    ٤-اگر مرا به عنوان یکی از مردم بپذیرید باید بگویمتان که سخن دوستانتان «مردم از آنان عبور کرده اند»مبتنی بر واقعیاتهای زیست شده و داده های عینی است و ذهنی نیست؛به شما توصیه می کنم که سخن دوستانتان را سرمه چشم کنید و دستی برآورید و با تتمه آبرویی که دارید،رشادت بخرج دهید و بقدر بضاعتتان آن کنید که باید؛چرا که حکایت چهره خرد و کلان جائران دیریست که از آب دهان افکندن گذشته است و از سال ٩٦ به بی شرف بی شرف بی شرف رسیده است.
    ٥-امروز روز امتحان شماست آقا.؛از من گفتن بود که گفتم دیگر صلاح کار خویش خود دانی.
    باقی بقای شما و ایرانی که مثل من ویران است.
    ششم مهرماه هزار و چهارصد و یک.
    لطیف حسین زاده.

  • آقای سروش آزن همه تقلا ؟
    به همان خدائی که شما می شناسانید و من از درکش فارغم ، این ها گوش شنیدن ندارند.
    به جای نامه نوشتن به این جانیان و بانیان خشم، با مردم خودت سخن بگو... به گیس دختران سرزمینم سوگند اگر اینها بروند برای اصل دین و کرامت متدین هم بهتر است .دین به حریم و حرمت خودش باز می گردد و ای بسا خواهان و قدر بیابد .دستت را از دامان این نامردمان بردار و به دامان مردم بیانداز.
    حکایت نجوای شعر و حدیث و آیه خواندن شما به گوش این ها ، نقل یاسین است و گوش خر...
    بیا بنشین پای حرف مردمت... تا شاید بنشینند پای حرف تو...

  • آقای سروش این انتهای مسیری است که عینا توسط مراد و مرشد و محبوب جنابعالی ترسیم شده. امروز هیچ جنایتی نیست که در ابعادی بزرگتر از یک دهه حکمرانی او در حال رخ دادن باشد. بقول تلویحی منتظری تاریخ از او بنام سفاک نام خواهد برد.
    ولی متاسفانه حتی حالا هم تمام دغدغه شما حذف آخوندیت (حیف واژه روحانیت) از تاریخ ایران است نه چیز دیگر. مگر قرار بوده رسم روزگار غیر از این باشد؟ با توسعه فرهنگی ناشی از ارتباطات ما شاهد آخرین نسل از این دایناسورهای مفتخوار هستیم.
    ….قسم این بزرگ عمامه داران هرگز به دلخواه و اراده خود یا از سر نوع دوستی از سر این سفره بلند نخواهند شد.

  • بار دیگر ابوذر است که استخوان شتر در دست بر فرق ابوهریره های زمان می کوبد و صدای او در درازنای تاریخ شنیده خواهد شد که حجت را بر حجت الاسلام ها تمام کرد و ایتی شد روشن بر ای ایت الله ها پشتیبان مردم باشند و پشت به قدرت نمایند

    • اهورامزدای پاک را سپاس که پس از ۱۴ سده ستم و نامردمی و غارت و کشتار سرانجام پوشه از چهره کیش اسلام و کارشناسان و یاران و دینبدانش برافتاده و افزون بر آن چهره کسانی بجای بهروزی ایرانیان،دل در گرو یافتن پاره یخ در کوره آهنگری و مردمی و رحم در دین اسلامند برهنه شده است. سروش بجای سرنوشت ایران و ایرانی،نگران کیش اسلام و روحانیان مسلمان است و آشکار رو به لابه و مویه به درگاهشان کرده و از جانوران درنده خواهش دارد از درندگی دست بردارند! روحانی مسلمان بسیار بهتر از سروش اسلام را میشناسد و میداند نهاد این دین چیست.

1 2