ایثار؛ برای ده‌سالگی حصر

طاها پارسا

در دوران دانشجویی، به‌همراه یکی از دوستان-که از قضا هم‌نام و هم‌رشته‌ی خودم بود و هر کجا هست خدایا به سلامت دارش- مدتی را به مرور و دیدن آثار برتر سینمای جهان مشغول شدیم، با سختی‌های آن‌ روز‌ها. در این میان شانس هم کمی به‌ما رو کرد و سینما عصرجدید در چند نوبت در سالن کوچک شماره ۳، برخی از آثار معناگرای سینمای جهان را نمایش داد. ابلوموف، سولاریس و ایثار را آن‌جا دیدیم.

ابلوموف برایم زیادی کش‌دار و خسته‌کننده بود و فضای تخیلی سولاریس  را هم نپسندیدم، اما «ایثار» برایم هنوز هم یکی از ده فیلم برتر تمام دوران‌هاست. آرمانم را در آن می‌دیدم.

ایثار، اثر تارکوفسکی، را همان یک‌بار دیدم. به‌دلایلی نمی‌خواهم دوباره ببینمش. «معنا» تکرار نمی‌شود. شاید هم می‌ترسم طعمی را که آن‌روزها در وجودم کاشت تکرار نکند و یا کم‌رنگ سازد. حتی امروز هم که می‌خواستم این یادداشت را بنویسم و به آن نیاز داشتم، در برابر دوباره‌‌دیدنش مقاومت کردم، به‌همین خاطر سناریو‌ و لحظه‌ها و صحنه‌هایش را به‌دقت به یاد نمی‌آورم.

«ایثار» داستان مرد ژورنالیست و مومنِ شکاکی است به‌نام الکساندر در جزیره‌ای دنج و آرام و خلوت. در نخستین سکانس‌های فیلم، الکساندر به‌کمک فرزند چندساله‌اش درخت خشکی را در ساحل می‌کارد و دورش را سنگ می‌چیند و آن‌را آب‌یاری می‌کند؛ نمادی از بحران معنا یا معنویت در آن دوران (شاید هم زوال طبیعت به دست بشر).

الکساندر هنگام آبیاری، خطاب به کودکش حکایتی/اعتقادش را مرور می‌کند و می‌گوید «با خودم فکر می‌کنم اگه من هر روز در یک زمان مشخص، دقیقاً کار مشابهی رو انجام بدم مثل آیین و عبادت؛ با یک برنامه‌ی منظم هر روز و کاملاً در زمانی مشخص؛ جهان تغییر خواهد کرد! بله، همه چیز تغییر خواهد کرد»

الکساندر زندگی مرفه و خانه‌ی مجللی دارد. در دانشگاه هم درس می‌دهد. همسری خانه‌دار و دوستی که با او بحث‌های فلسفی می‌کنند. اما یک‌ روز غرش یک بمب‌افکن آرامش او را به‌هم می‌ریزد. تلویزیون هم خبر می‌دهد که یک جنگ جهانی اتمی در راه است و  ظاهرا اگر تا تاریخی معین اتفاق خاصی رخ ندهد کره‌ی خاکی ما نابود می‌شود.

الکساندر برای نجات از این واقعه‌ی آخرالزمانی و بن‌بست بشری، در خود فرو می‌رود و به یک معجزه می‌اندیشد. سرانجام -خواب می‌بیند یا به‌پیشنهاد دوستش یا ندایی می‌شنود، یادم نیست- ابتدا «آبرو»یش را نذر می‌کند و با کنیزک یا فاحشه‌ای بدنام هم‌بستر می شود و با این کار زمین را از فاجعه‌ی نابودی می‌رهاند و سپس برای رهایی خود، خانه و تمام دارایی‌اش را به آتش می‌کشد. الکساندر «ایثار» می‌کند.

در سکانس پایانی فیلم، پسر الکساندر راکه در تمام فیلم سکوت کرده و احتمالا قدرت تکلم نداشته، می‌بینیم که پس از آبیاری همان درخت خشکیده، خسته و کوفته کنارش دراز می‌کشد و رو به آسمان و برای اولین‌بار لب می‌گشاید و شهامت پرسیدن پیدا می‌کند و در همان نخستین کلام، باورهای پدر را هم به نقد و پرسش می‌کشد: «و در آغاز کلمه بود … چرا بابا؟!»

***

امروز حصر رهبران جنبش سبز ده ساله شد. ناباورانه بود. درست‌تر بگویم، برای من باورکردنی نبود.
من؟ «من» نیز از همراهان جنبش سبز بودم و هستم و به آن مفتخرم. دیروز و امروز را به‌دنبال واژه‌ای بودم که خلاصه‌ی رفتار سیاسی میرحسین موسوی از ۸۸ تا به امروز باشد و آن‌را برای یادداشتم تیتر کنم.

میرحسین، در آن‌سال‌های سیاهِ نامحمود، برای نجات مردم ایران، ایمانش را مرور کرد و خلوتش را رها کرد و سکوتش را شکست. هم‌خوابگی با قدرت، آن‌هم در جمهوری اسلامی را پذیرفت. شاید هم نذر کرد! سرانجام برای عاقبت‌به‌خیری و نجات خودش -از گذشته و آینده-هم حصر را برگزید و آتش به داشته‌هایش زد؛ «ایثار»!

«ایثار»، خلاصه‌ی رفتار میرحسین موسوی است. تیتر یادداشتم است برای ده سالگی حصر. می‌دانم غیرسیاسی است؛ عمل‌گرایانه نیست؛ آرمان‌گرایانه‌است. اما ما از اولش هم همین بودیم؛ «ما»آرمان‌مان را در جنبش سبز دیدیم. ما در خیابان‌های ۸۸ خودمان را، بودن‌مان را و حق‌مان  را می‌جستیم؛ در حکومتی که  زوال اخلاق و افول معنا و نابودی زیست‌بوم مان را، و حالا بودن‌مان را، نشانه رفته بود. ما گمشده و راهمان را یافته بودیم. حالا هم سوال‌هایمان را می‌پرسیم. باورهای پدران‌مان را به نقد می‌نشینیم و فراموش هم نمی‌کنیم دلو‌های آب را،‌ درخت خشکیده‌مان را، جهان تغییر خواهد کرد! بله، همه چیز تغییر خواهد کرد.

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

14 پاسخ

  1. یا مکن با پیل بانان دوستی
    یا بنا کن خانه ای در خورد فیل!
    یک بام و دو هوا و بلکه چند هوا نمیشه کرد و الا ادم توش میمونه، کما انکه خیلی ها توش موندن!
    و ملت هم از سر ناچاری، به خاطر نداشتن انتخاب بهتر، تسلیم وضع موجودند.
    اشوب و دموکراسی، مثل کاری که ترامپ کرد، با هم قابل جمع نیست. یا ماندلا و گاندی باش، یا سیاسیون مرسوم امروزی

  2. فریب ظاهر؛
    جمهوری استبدادی
    عزیزان در غرب ،اغلب جمهوری ،جمهوری است ( البته حرف آخر را آب ثروتمندان میزنند)
    در عراق ،ایران، چین ،شوروی ،روسیه ،لیبی ،مصر، سودان و….همه جمهوری استبدادی است ،

    در انگلیس ،در سوئد و..سلطنتی و دمکراتیک و جمهوریت است ،
    بحث ،بحث نمود و ماهیت است

    شعار و دثار
    سطح و محتوی
    و در مجموع ،یک حوزه‌،طیف مغناطیسی مانند است ،

    ولایت فقیه مشکل ما نیست ،
    استبدادش ،تزویر دینی اش ،خرافات و ارتجاع، و.ظلم اش بنام خدا و رسول و..
    شکنجه ،زندانی سیاسی ،اعدام و…

    مشگل ماست ،

    موضوعات باید پر رنگ بشود ،
    رهبر مادام العمر ، موروثی .

  3. چه خوب است که ادم با معرفت باشد، و جان حادثه و اصل کانتکست را فراموش نکند! اینکه جنبش سبز ،جنبش نان شد دلیل بر بی رنگی آن نیست. این بسیار مبارک است که به بسیاری یادآوری کنید آن آدم ها که به خیابان آمدند و نجیب و انسان وار حقی را طلبیدند، انسانهای واقعی بودند ،مجازی نبودند و همه شان حقیقت و غیرت داشتند. یاذآوری اینکه میر حسین ( فارغ از که و چه بودنش) پذیرفت که دست از جان نیز بشوید و نجیب و شریف پای پیمان خود بایستد. این یادداشت نشان از مرام و معرفتی در نگارنده اش دارد که فقط از افراد خاصی بر می آید.

  4. با احترام جناب پارسا,

    لذت بردن از خاطره و همخوانی آن با واقعه ای, بخشی زیبا و تحسین برانگیز از حیات فلسفی آدمی است. تطبیق مثال ها, هماهنگی توالی اتفاقات, تشابه موقعیت ها, نتایج در خور مقایسه, هماره جالب و حتی شگفتی افکن بوده است.
    هدف حقیر در این پاسخ, کوته شمردن تصورات و عقاید نویسنده محترم نیست. حتی در نیات حصریان نیز خللی نمی یابم.
    اطمینان دارم چنانچه مهندس مهدی بازرگان عمری طولانی تر می داشت و کمی از انحرافات را زودتر از حد و آشکارا و بی محابا به اطلاع مردم میرساند, نصیبی جز حصر و زبان بُری برایش متصور نمی بود. ایشان عمرش و سنجش باطن اعضا گرداننده حکومت زمان خویش, را مجالی نیافت تا بازگوی فساد, فسق و فجور انقلابیون حاکمیت را فاش گوید, زمینه اصلاحات اساسی را بنیان نهد.

    این مطلب در مورد آقای موسوی و کروبی و خانم رهنورد, البته صادق نیست. گذشت حدود ۴۲ سال از این شورش حکومت بر افکن ایران که حاصل آن در همان چند سال ابتدایی جز ترور ها, قتل ها, اعدامها, و فشار بی اندازه بر مردم نداشته است. این افراد محترم در جریان این حوادث, وقایع, بی شرمی ها بوده و حتی در آن زمان در مصدر و مقامی نیز بوده اند. مسیر انحرافی را تشخیص داده بودند و می دانیم که در بعضی موارد حتی گوشزدهایی هم نموده اند که البته در حد یک تذکر سیاسی و ایجاد فضایی در جامعه که آرا مجلس و… را بنفع روحانیت چرخاند. زمانی طولانی سپری شد اما کو زبانی سرخ از حصریان.

    اما آنچه می توانست در همان چند سال اول عاملی بازدارنده باشد, که حدود ۲۵ سال بطول انجامید و سرانجامش حصر شد, مخالفت با دیکتاتوری و نظریه باطل ولایت فقیه بود. افراد مذکور هرگز از حدود حکومتی خارج نشده اند و همواره حکومت را با این عنوان و روش عملی آن پذیرفته اند و اکنون نیز اگر قایل به آن هستند, اما شهامت بازگویی در خود نمی بینند. آنچه را که آیت الله منتظری تا حدی واجد بود.

    لذا ایثار در این خاطره جایی در واقعیت حصر نداشته , و صرفا تمایل به جنبشی با پیش فرض ولایتی, همخوانی با از خود گذشتگی نخواهد داشت.
    زمان پاسخ بازیگر فیلم به وقایع در شرف, هم ترازی با زمان پاسخ حصریان نمی یابد.

    سوُالی بی جواب که جمله اصلاح طلبان, و بویژه دکتر سروش نیز از پاسخ به آن طفره , حال بهر دلیلی, می روند, این است که:
    آیا نظریه ولایت فقیه در جامعه کنونی ایران را رد می کنید؟

    1. علیرضا جان ممنون؛ به‌نظر نمی‌رسد که اهل مطالعه نباشید ولی نه‌تنها سروش که قریب به‌اتفاق اصلاح‌طلبان هم بارها و بارها اعلام کرده‌اند که ولایت‌فقیه قبول ندارند و التزامی که به‌آن دارند به‌خاطر التزام عملی به قانون اساسی است . مثلا من الان سردستی سرچ کردم از سروش این عبارت را یافتم (سروش صدها بار شاید در نفی ولایت فقیه سخن گفته باشد) :
      عبدالکریم سروش در سخنرانی استکهلم سوئد: «ولایت فقیه به گمان بنده صرف نظر از هرگونه وصف دیگری که بخواهیم برای او بگوییم یک نظریه غیر اخلاقی است.در اینکه این نظریه ناکارامد است،استبدادی است،این ها به جای خودش،حقیقتا یک نظریه غیر اخلاقی است.»

      1. طاهای عزیز,

        بسیار سپاسگزارم از پاسخ شما بویژه در مورد جناب آقای دکتر سروش.

        خرده بر جنبه تئوریک نداشته, بلکه اصرار در تکیه صرف بر اصلاح طلبی و عوامل آن, بعنوان تنها راه گذر از این بن بست, ترسیم مسیری شفاف از تئوری به عمل را ناممکن و حتی شبهه ناک می سازد.

        همان خطری که توسل برخی به پادشاهی را می طلبد, در نقطه ای دیگر مدد از اصلاح طلبان می جوید.

        تعقیب این رویه خطا نا انگاشتن آزمودن آزموده است.

        سپاسی دوباره از توجه

        علیرضا

  5. من نمیدانستم شما از جونانان پر ور جنبش سبزی هستید اقای پارسا. فکر میکردم با یک مرد میانسال و جاافتاده طرفم،. همیشه نوع نگاه خاص و منحصر به فردتان را به موضوعات با این قلم نرم که هر گاه احساسی میشود بهتر مینویسد برایم جالب بوده است انگار شما هم در سکوت همان جزیره دارید مینویسید دور از جنجال و صداهای گوشخراش سبز باشید

  6. در همان دوران و در همان سالن شماره سه تخت جمشید من ابلوموف و هم سولاریس رو دیدم باضافه شکارگاه یا ( فاجعه در شکارگاه) از چوخوف اما ایثار رو ندیدم ” یادش بخیر جوونی” من از شکارگاه خیلی خوشم اومد چون قد و قواره ش به افکار من و دانسته های من بیشتر میخورد و بعد ابلوموف” اما از سولاریس چیز زیادی سر در نیاوردم در ضمن از اینکه از میرحسین موسوی در بهترین حالات روحی خودتون یاد کردید نشان از هنر شما دارد ” موفق باشید.

    1. ممنون از هم‌راهی و هم‌دلی شما. دوستی هم به‌من یادآوری کرد که ایثار را در گروه مطالعاتی دانشگاه دیده‌ایم، ابلوموف و سولاریس و خانه‌ی دوست کجاست را در عصر جدید . من اما هنوز تردید دارم. شاید هم دو بار دیده‌ام یک‌بار با زیر نویس و زیان اصلی یک‌بار با ترجمه.
      سولاریس برای خیلی‌ها مبهم و عجیب بود. من با آن وضعیت تخیلی و داخل آن ماهواره برای ارائه‌ی ان فیلم معنا‌گرا مشکل داشتم. اما سه نکته‌اش را نمی‌توانم نادیده بگیرم. فیلم بسیار طولانی بود اما گذر زمان را اصلا احساس نمی‌کردی و این احساس مشترک من، دوستم و ده‌ها نفر هم‌دوره‌ای و هم‌اتاقی بود، دوم این‌که در سولاریس افکار آدم‌ها جسمیت پیدا می‌کرد و آن‌ها ‌سعی بر پنهان‌سازی‌‌اش داشتند و سوم سکانس تکان‌دهنده آخرش بود که نسبت میان سولاریس و زمین را نشان می‌داد.
      باری، اوقات خوش آن یود که با دوست به سر رفت…
      وقت‌تان خوش، سلامت باشید.

  7. با سلام. به نظر من این حصر یک لج بازی بچه گانه است. اما آنچه نمیدانم این است که اگر این حصر نباشد چه تغیری ممکن است که در نظام مقدس اسلامی رخ دهد

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

چهره‌ی مچاله‌شده از گریه و لابه‌ی بسیارِ او، بِرندی شده بود. بر بالای هر منبری که می‌رفت، در جمعِ هر جماعتی که می‌رفت؛ اشک‌اش دمِ مشکش بود. چشمِ جوانان مؤمن و انقلابی را خوب گرفته

ادامه »

سالها پیش که رهبر جمهوری اسلامی در بزنگاه انتخابات ریاست جمهوری ۹۶ جنجال سند آموزشی ۲۰۳۰ را به‌پا کرد در مطلبی با عنوان «اصولگرایان

ادامه »

توی یک عالم دیگری سیر می‌کرد. در عوالمی که به واقعیت راه نداشت. تک‌تک جمله‌هایی که بیان می‌کرد و سفارش‌هایی

ادامه »