سید هادی طباطبایی

رومینا-داس؛ و ضرورت یک گذار

دخترکی دیگر قربانیِ شده. پدری غیرت ورزیده و دخترش را سر بریده است. به چه علت؟ که چرا بر سر سفره­ی عقد نمی­نشیند و مَهریه طلب نمی­کند و قَبِلتُ بر زبان نمی­آوَرَد. روایتها بر سر این ماجرا بسیار است. آنچه مسلّم است اینکه دخترک به سودای سبکی از زندگی اقدامی کرده که پدر را خوش نمی­آمده است. رسوم سختی بر گرد امر نکاح تنیده است. رسومی که هر زمان در حال تغییر است؛ اما این تحولات را ندیده، حکم بر تَصَلُّب آن کردن بعضاً فجایعی را رقم می­زند.

زمانه­ای برگزیدن چند همسری مرسوم است و هنگامه­ای دگر همین عمل، ناپسند و ناروا. در زمانی زوجین تا هنگامه­ی تزویج، یکدیگر را ندیده و به شانس و اقبالی بسنده کرده و پای سفره عقد حاضر می­شوند، اما در زمانه­ای دگر این عمل نابخردانه و غیر متمدنانه. در هنگامه­ای کثرت فرزندآوری معمول و مرسوم می­شود و در موعدی دگر این عمل شگفت و تعجب آور. هر زمانه­ و هر فرهنگی، مواجهه­ای با ماجرای ازدواج، -این مقوله­ی همیشگی تاریخ بشریت- داشته است.

و چه تلخ است که این تغییرها با هزینه­ی بسیاری همراه می­شود. گاه جان می­ستاند، گاه خانواده­ای به ویرانی می­کشاند و گاه نسلی را تلف می­کند. و چه نامقبول است جامعه­ای که این تغییرات را باور نکند و پاسخهای کهنه به سئوالات جدید دهد. به گفته­ی ویل دورانت همان زمان است که مرگ تمدنها فرا می­رسد.

کثرت ناکامی‌های ازدواج در زمانه­ی معاصر، تلنگری است که این امرِ مقبول خداوندی می­تواند تحولی پذیرد و امر ازدواج از زوائد آن پیراسته گردد و جامه­ای نو به تن کند.

رویکرد غالب فقیهانه همان است که امر نکاح را سنت حسنه­ی نبوی می­خوانَد و آن را در جهت بقای نسل می­خواهد. به عنوان نمونه، آیت‌الله جوادی آملی این رویکرد را برگزیده است. ایشان فهمِ ناصحیح نسبت به مقوله­ی ازدواج را عاملِ شکست می­داند. وی معتقد است که هدف از ازدواج را نمی­باید کسب لذت قرار داد. هرگاه که لذت، هدف ازدواج باشد، به ناکامی هم می­انجامد. وی با قیاسی اینگونه عنوان می­کند که: «مبادا خیال کنید نکاح برای آن است که شما لذت ببرید. خیر؛ ازدواج همانند غذا خوردن است. برخی خیال می­کنند که غذا خوردن برای لذت بردن است، اما حقیقت آن است که غذا خوردن برای زنده ماندن است. ازدواج نیز برای آن است که بشر محفوظ بماند»۱].

در نظر آیت­الله، هدف از ازدواج، حفظِ نوع بشر است. خداوند لذتی نیز در این ازدواج قرار داده تا بشر به سمت آن راغب و مایل شود. در حالی که برخی تصور می­کنند این لذتِ اندک، هدف و غایتِ اصلی از ازدواج است؛ هرگاه که از این لذت سیر می­شوند، از ازدواج نیز پای پس می­کشند. خداوند اما این لذت را قرار داده است تا نوع بشر محفوظ بماند. در نظر آیت الله گویی اگر ازدواجی واقع شود و در آن فرزندی به دنیا نیاید و گامی در راهِ حفظِ نوعِ بشر بر ندارد، رسالتِ ازدواج نیز برآورده نشده است.

آیت­الله جوادی، مواجهه دیگری نیز با ناکامی‌هت در امر ازدواج دارد. ایشان در این خصوص میان «ازدواج» و «نکاح» تمایز می­نهد. در آیات و مأثورات دینی به کرّات از نکاح سخن به میان آمده و آن را سبب سازِ آرامش دانسته و برکات عدیده­ای بر آن مترتب شد­ه­اند. اما گاه ازدواجهایی به وقوع می­پیوندد که طرفین در آن، روی آرامش نمی­بینند. آیت الله جوادی آملی، برای تبیین این موضوع، بر این باورند که: «ازدواج که اجتماع نر و ماده است در همه حیوانات وجود دارد. و هر کس به دنبال اجتماع می­رود، کار او و ازدواج او حیوانی است و طبیعی است محصول این ازدواج فرزند صالحی نباشد. این در حالی است که رسول(ص) می­فرماید من نکاح آوردم. چیزی که انسان اگر آن را انجام دهد نصف دینش کامل می­شود نکاح است نه ازدواج. پس این نکاح با آن ازدواج بسیار متفاوت است».‌[۲]

اینگونه تبیین ماجرا، تا چه میزان می­تواند از بشرِ امروز دستگیری کند؟ اینکه ازدواج‌های موفق را «نکاح» بنامیم و هر گاه به عدم موفقیت انجامید آن را «ازدواج» تلقی کنیم، آیا می­تواند چاره­ی کار باشد؟

این انگاره­ها رویکرد غالب در جامعه دینی بوده است. و اگر چه در مقام توصیه، امری مقبول است اما در عمل، توقعات بسیاری را پاسخ نمی­دهد و برخی معضلات امر ازدواج را به سامان نمی­کند. در این میان برخی از نواندیشان کوشیدند تا به این امر سخت و صلب جامعه دینی توجه کنند.

مصطفی ملکیان از جمله افرادی بود که به این موضوع وارد شد. وی ساختار ازدواج در جهان امروزی را مورد انتقاد قرار داد. او تا بدانجا پیش رفت که اساساً ازدواج به شیوه سنتی را امری غیر اخلاقی نامید. وی با برشمردنِ ادلّه­ای اذعان کرد که ازدواج یک نهاد غیر اخلاقی است و آنان که پروای مسائل اخلاقی دارند، نباید به این مقوله وارد شوند.[۳] ملکیان اما بر این باور است که برای حل مشکلاتِ اخلاقیِ ازدواج لازم نیست نهاد ازدواج را از بین ببریم؛ بلکه باید آن را متحوّل کنیم. تحوّل در نهادِ ازدواج نیز بدعت نیست؛ بلکه در طول تاریخ سابقه دارد. تحوّل از چند همسری زنان به چند همسری مردان و سپس تک همسری یکی از این تحولات است.[۴]

ملکیان به تحول در ساختار ازدواج باور دارد و آن را چاره­ی کار می­بیند. او پیشنهاد می­کند که همه­ی ازدواج‌ها می­باید موقت فرض شود. مادامی که شرایط تعیین شده برای زندگی برقرار بود، زندگی ادامه یابد و اگر این شرایط نبود، رابطه را قطع کنند تا زن و شوهر از لحاظ روانشناختی آسیب نبینند. حالا ولو زندگی مشترکشان یک هفته باشد. زندگی وفادارانه مهم است نه مدت و طول ازدواج. یک مرد ممکن است با همسرش ۱۰ بار زندگی مشترک کند و هر ده بار را زندگی وفادارانه داشته باشد. مدتهای کوتاه و موقتی را برای ازدواج برگزینند و اگر رضات به ادامه داشتند آن را تمدید کنند. نه اینکه در ابتدای جوانی پیمانی برای یک عمر ببندند و در این پیوند ناکامی و تلخی‌های بسیاری را تجربه کنند. قراردادهای کوتاه بستن برای ازدواج، می­تواند تا حدی سلامت آن را تضمین کند. ملکیان این ایده­ی خود را به نحوی گذرا طرح کرد و چندان به آن نپرداخت.

سروش دباغ اما متن مبسوطی نوشت و از سبک دیگری از ازدواج سخن گفت. وی بحث خود در خصوص ازدواج را معطوف به ماجرای «اازدواج عرف»” کرد. دباغ ازدواج‌های مرسوم و معمول را نیز غیر اخلاقی نمی­داند. وی در مقاله­ای که در خصوص ازدواج عرفی منتشر کرده، تنها بر آن است که از زوایای اخلاقی و دینی این نحوه از ازدواج(ازدواج عرفی) -که رفته رفته فراگیر می­شود-، پرده بردارد. این به معنای نامقبول انگاشتن دیگر انحاء ازدواج در نظر ایشان نیست.

تعریف وی از ازدواج عرفی چنین است: «ازدواج عرفی یا هم باشی، به معنای با هم بودن و زندگی کردن دو غیر همجنس است. در روزگارِ کنونی برخی ترجیح می­دهند پیش از اینکه با کسی پیوند ازدواجِ دائم به شیوه­ی شرعی ببندند، ازدواج عرفی را تجربه کنند. این ارتباط می­تواند به ازدواج بینجامد و یا پس از مدتی به انتها برسد. در ازدواجِ عرفی هر چند که عقد دائم صورت نگرفته، اما طرفین مادامی که با یکدیگر زندگی می­کنند، نسبت به هم تعهد اخلاقی دارند و نقض آن از هر سو، کاری غیر اخلاقی و مصداق خیانت محسوب می­شود».[۵]

دباغ برای این سبک از زندگی، از پشتوانه­های فقهی هم کمک گرفت و بحث از نکاح معاطات را پیش کشید و بر این مهم تأکید کرد که این سبک از ازدواج خلاف اراده­ی شارع نبوده و از این حیث نیز خُرده­ای بر آن روا نیست. دباغ با تمسک به تعالیم فقهی، حتی تعیین «مهریه» و «مدت»را نیز در این خصوص پیش می­کشد و عنوان می­کند که در این سبک از ازدواج می­توان از این دو مقوله نیز سخن به میان آورد.

بحث از مهریه هم از جمله مواردی است که مورد بحث‌هایی در امر ازدواج سنتی بوده است. ابوالقاسم فنائی با رویکردی که به فلسفه­ی فقه دارد، اینگونه موارد را مختص به آداب جامعه صدر اسلام می­داند و برخی از این مقولات را در جهت تعدیل نگاه گذشتگان قلمداد می­کند. وی مدعی است که اسلام مهریه را در زمانه­ای وضع کرده که در حق زنان جفا می­رفته و حقوق آنها نادیده گرفته می­شده است. به تعبیر وی «در جامعه‌ای که با زن به صورت یک شیءِ قابل خرید و فروش برخورد می‌شود، برای ازدواج با او خواستگار باید مبلغی را به عنوان مهریه به پدر و یا برادر یا عموی آن زن بپردازد، و شوهر مالک زن است و اگر بمیرد آن زن به فرزندان ذکور خود به ارث می‌رسد. اولین گام در راستای اصلاحِ تدریجیِ حقوقِ زنان و برطرف کردن تبعیض حقوقی میان زنان و مردان این است که گفته شود: زن از شخصیت حقوقی برخوردار است؛ مهریه باید به خود زن پرداخت شود نه به پدر یا برادر یا عموی او؛ زن می‌تواند مالکِ داراییهای خود باشد و حق دارد در ازای خدماتی که در نگهداریِ فرزندان و پختن غذا و تمیز کردن خانه انجام می‌دهد از شوهر خود مطالبه مزد کند و اگر شوهر او بمیرد مقداری از ثروتِ شوهرِ خود را به ارث خواهد برد و اگر پدر یا مادر او بمیرد نیز مقداری از ثروت آنان را به ارث خواهد برد. روشن است که چنین تحولی در نظام حقوق زن و خانواده در مقایسه با نظام حقوق زن و خانواده پیشین نوعی اصلاح حقوقی در راستای ارزشهای اخلاقی و برطرف کردن تبعیض‌های اخلاقاً ناروا قلمداد می‌شود. بلی اگر کسی بخواهد این گام نخستین را به عنوان گامِ نهایی قلمداد کند و ادعا کند که چنین نظام حقوقی‌ای همان نظام ایده‌آل و آرمانی است، معلوم می‌شود که نه با منطق اصلاحاتِ پایدار حقوقی آشناست و نه در باب ربط و نسبت حقوق و اخلاق دیدگاه درستی دارد».[۶]

این رویکردها اگر چه در راه اصلاح مقوله­ی ازدواج طرح شده است، اما سبک زندگی‌های امروزی اقتضا می­کند که ازدواج را تنها و حتمی­ترین راه ممکن در زندگی در نظر نیاورد. سبک‌های زندگی دیگری را نیز می­باید به رسمیت شناخت. آرش نراقی در کوتاه نوشته­ای این موضوع را طرح کرد. او گفت که: در تفکر سنتی «تجرّد» مرحله­ای موقت و انتقالی در زندگی فرد است. فرد مجرّد دیر یا زود باید ازدواج کند تا «سر و سامان» بیابد. یعنی انگار تجرد نوعی بی سر و سامانی است. و اگر دورانِ تجرد به درازا بکشد، یک گمانِ بد به فردِ مجرد می­رود. انگار که زندگیِ طبیعی و اخلاقی جز با گذر از مرحله انتقالیِ تجرد دست نمی­دهد. در بهترین حالت، باید به حالِ فردِ مجرد دل سوزاند».[۷] نراقی با ترسیم این دیدگاهِ سنتی عنوان کرد که: «از ویژگی‌های دوران مدرن این است که رفته رفته فرهنگِ عمومی، تجرد را نه به مثابه مرحله­ای موقت یا غیر طبیعی یا غیر اخلاقی یا ترحم برانگیز، بلکه به مثابه نوعی سبک زندگی به رسمیت می­شناسد. سبک زندگی آدمها به تناسبِ سرشت­شان فرق می­کند. بعضی آدمها در کنار همسر و فرزند شکفته می­شوند، بعضی آدمها در خلوتِ دل خواسته خود آرامش و قرار می­یابند».[۸] نراقی با تمایز نهادن میان سنخ روانیِ انسان‌ها، ازدواج به شکل مرسوم و معمولِ آن را مناسب برای همگان نمی­داند و افرادی را در نظر می­آورَد که نمی­توانند از طریق این نحوه از ازدواج به شکوفایی برسند.

باری! امر ازدواج مقبول و مرسوم است؛ اما می­تواند پیراسته گردد، می­تواند مورد بازخوانی و بازنگری‌های بسیار قرار گیرد. متولیان امر اگر دیگر قرائت‌هت در این وادی را نشنوند و همواره از درِ مخالفت با آن برآیند و به یک شیوه از ازدواج تعصب ورزند و آن را تبلیغ و ترویج کنند، گاه اثرات نامطلوبی در جامعه بر جای می­نهد، آمار ناکامی‌هت در ازدواج را بالا می­برد، و شاید هم پای داس را به میان آوَرَد.

پی­نوشت‌ها

[۱] آیت الله جوادی آملی، بیانات در تفسیر آیات ۸ تا ۱۲ سوره شوری، ۲۹/۲/۹۴ ؛ تفاوت ازدواج با نکاح چیست؟ نقل از سایت شفقنا، کد خبر: ۱۱۸۷۲۸

[۲] همانجا

[۳] ملکیان این ادعا را در گفتگویی شخصی و خصوصی انجام داده است. وی این مدعا را به نحو منقح مکتوب نکرده است. این نظر ملکیان اما بازتابهایی داشت.(نک وبلاگ صدای پای آب؛ همچنین سایت تریبون زمانه؛ کد خبر ۹۵۹۵) این موضع ملکیان مورد انتقادهایی نیز قرار گرفت. به عنوان نمونه نگاه کنید به: سید حسن اسلامی؛ مسأله این نیست، وسوسه این است، در باب اخلاقی بودن ازدواج؛ وبسایت سید حسن اسلامی، ۶/۲/۹۲؛ همچنین: حسین دباغ، پدیدار شناسی قمار فرزندآوری، سایت صدانت

[۴] رک: آیا ازدواج اخلاقی است؟ نقل از سایت دانشنامه روانشناسی مردمی، ۶/۲/۹۴

[۵] سروش دباغ، ازدواج عرفی در ترازوی اخلاق، سایت زیتون، ۱۹/۷/۹۶؛ کد خبر ۳۶۶۱۶ ؛ اینک در کتاب: ورق روشن وقت

[۶] ابوالقاسم فنائی، نقش دین در خشونت(۱)، سایت نیلوفر

[۷] نقل از صفحه شخصی آرش نراقی در فیسبوک

[۸] نقل از همانجا

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

3 پاسخ

  1. اینکه کدام آیت الله چی گفت و نحوه زندگی اعراب در ۱۴۰۰ سال پیش چه بوده و بومیان کنگو چگونه لخت وار زندگی میکنند، بحث‌های جانبی است و ما را به هیچ جا نمیرساند. ما باید قوانین مدنی را جایگزین قوانین شرع کنیم. شکی نیست که قوانین مدنی در حل حاضر کامل و بدون نقص نیستند. اما بر خلاف قونین شرع میتوان آن‌ها را مورد انتقاد قرار داد و در تصحیح آن کوشید.

  2. کلا قوانین شرع رو از حاکمیت باید خارج کرد
    شرع پاکه مقدسه الهیه ؛ سیاست چرک و پلشته نازیباست
    این دو مقوله با هم همراستا نیستند حضورشون کنار هم کار رو خراب میکنه

  3. با سلام
    من برای آن که دامنۀ این نوشته را قدری گسترش دهم نکاتی را در میان می نهم:
    نکتۀ اول:
    بگویم که در هر مدل از ازدواج؛ ایجاد رابطۀ همسری میان دختر ۱۳ یا ۱۴ ساله و مرد ۲۸ یا ۳۰ ساله دارای ایراد و اشکال است. پدیدار از این دست نشانگر نقض حقوق کودک و پیامد آن نقض حقوق بشر است. در رویداد مورد اشارۀ این نوشته سن پدر ۳۷ سال است. یعنی فاصلۀ سنی “مرد عاشق” ۸ سال کمتر از پدر دختر و ۱۵ سال بیشتر از خود دختر است!
    مسائل و مشکلات از این دست چون جمهوری اسلامی ایران جامعۀ شتر ـ گاو ـ پلنگی در ایران ایجاد کرده به وجود می آیند.
    تالش شهر نیست بلکه “روستا ـ شهر” است. نه نُرم شهری دارد و نه نُرم روستایی. از این مانده از آن رانده است. اما این که کسی داس به دست می گیرد و سر بچه اش را می بُرّد بایست بارها و بارها در رسانه های جمعی و به ویژه در تلویزیون های سراسری به بحث گذارده شود. من به گمانم کسی که اقدام به این کار کرده همچون خود ما ایرانی ها دیوانه است و نیاز به درمان دارد.

    نکتۀ دوم:
    گفتۀ جوادی آملی دلالت بر این دارد که این شخص فرق میان مغز و عقل را نمی داند. غرایز بشری ساز و کار سرشتین مغز است. خود کار و خود رفتار است و از برای صیانت نفس است. عقل اما پدیده ای مغزی نیست. عقل برساختۀ آدمیان است و از برای ایجاد سامان در زندگی اجتماعی آدمیان است. بشر تا کنون در سه عصر زیسته است: ۱) عصر جادو ۲) عصر دین و ۳) عصر عقل
    بشر در عصر عقل بر اساس “تصدیق ـ تکذیب” عقلی می زید. جوادی آملی چون در عصر ترکیبی “جادو و دین” می زید از این گفتار بی خبر است.

    نکتۀ سوم:
    از برای آن که زمینۀ فرهنگی شرعیات دین اسلام در هزار و چهارصد سال پیش روشن گردد گفتۀ زیر را در میان می نهم:
    بخارایی حدود هزار و دویست و پنجاه سال پیش در مجموعۀ “صحیح بخاری” به نقل از عایشه می نویسد: میان ما اعراب در پیش از اسلام ۴ نوع زناشویی متداول بود. (۱) مردی مهریه به پدر یا ولی زن یا دختر می داد و او را به همسری خود در می آورد. (۲) مرد از برای آن که فرزند نجیب زاده داشته باشد زن می گرفت و او را به آن فرد که نجیب می شمرد می سپرد تا از او باردار گردد. (۳) چند مرد با زنی آمیزش می کردند و بچه اش را ـ به گزینش زن ـ فرزند خود می انگاشتند. [نازا بودن مرد پنهان می ماند.] (۴) مردان با زنی که روسپی بود می آمیختند و فرزندش را به گزینش او و قیافه شناسان فرزند خود می انگاشتند. (صحیح بخاری ـ فارسی ـ جلد ششم ـ حدیث ۵۱۲۷ ص ۶۴)

    نکتۀ چهارم:
    ازدواج و همسر گزینی از تبعات شیوۀ زیست و زندگانی بشر است. در این زمینه شرحی در کتاب “منشأ خانواده، مالکیت خصوصی و دولت” نوشتۀ انگلس آمده است که من تنها افزون بر این می گویم که دو پدیدۀ بکارت و حجاب که خاستگاه هر دو مردم شناختی “ایران بزرگ” [در بردارندۀ ماوراء النهر نیز] است ناظر به مالکیت و بیشتر بردوامی “دودمان” و نه سکسوالیته است. نگاه شرطی شدۀ سکسوال کنونی به اندام بشری اختراع جدید است. تا ۳۰۰ ـ ۲۰۰ سال پیش خیلی از جماعات بشری لخت و عریان زندگی می کردند و دارای درک سکسوال از تن آدمیزاد نبودند. درک سکسوال پدیده ای ذهنی است که بر زمینۀ پوشیدگی به وجود می آید و ناشی از فعالیت خود رفتار مغز آدمی است.

    با احترام
    داود بهرنگ

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

سید هادی طباطبایی

دکتر بیژن عبدالکریمی جزو معدود اندیشمندان و فلسفه‌ورزانی است که اغلب تلاش می‌کند اخلاق‌مدارانه، در اندیشه‌ورزی و کنشگری‌اش، با پرهیز از رادیکالیسم و اتخاذ رویکرد بینامرزی، میان گفتمان‌های مختلف و متضاد ایرانی، نوعی سازش و

ادامه »

بسیاری از شهروندان و بازیگران اقتصادی اعم از مصرف‌کننده، سرمایه‌گذار، تولیدکننده از خود می‌پرسند که چرا با هر تکانه در بازار ارز، قیمت‌ها در

ادامه »

«دحترِ هفت-هشت ماهه‌ای سرش را گذاشته است روی شانه‌ی چپِ مادر، سرش روی شانه‌ی راست‌ش خم شده است و پنداری

ادامه »