قرائات سبع؛ خطای هزار ساله

جمال گنجه‌ای

تقریبا در همه کتاب های موسوم به «علوم قرآنی» بحث «قرائت های هفتگانه» مطرح شده است.
اصلِ قرائت های هفتگانه در دو حوزه مطرح است:
۱ – تفاوت در لهجه های ابتدائیِ «زبان عرب» در قرائت قرآن.
۲ – تفاوت متنی اعم از کلمات یا اعراب ها که در معنی مدخلیت دارد.

برای مورد شماره ۱، اگر به قرائات قاری های قرآن (مثلا مرحوم عبدالباسط) توجه کرده باشید می بینید آن مرحوم گاهی سوره هایی مانند لیل و طه را که آخر آیاتش به «ی» هائی که در قرائت «ا» خوانده میشوند، مثلا «یغشی» یا «تسعی» یا «موسی» را «یغشا» و «تسعا» یا «موسا» در نوعی دیگر اینطور هم میخواند: «یغشِ» یا «تسعِ» یا «موسِ»

این اختلاف در قرائات، مربوط است به اختلاف در لهجه ها که در روزهای آغازینِ پس از جمع آوری قرآن در زمان عثمان در بلاد «عرب زبان» موجود بود، و تدریجا رقیق شد و در عربیِ فصیحِ امروزی (که در رادیو-تلویزیون ها و مطبوعات امروزیِ عربی بکار میرود) مستحیل و استاندارد شد و چندان اهمیتی ندارد و مخلّ معنی هم نیست و طبعا مورد بحث فعلی ما نیز نمی باشد.

مورد شماره ۲، موضوع مهمی است که مورد بحث فعلی است.
برای نزدیک شدن به موضوع یک مثال لازم است:
در آیه ۹۲ سوره آل عمران چنین فرموده:
لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ . . .
(یعنی: هرگز به «بِرّ» [نیک عاقبتی] نخواهید رسید مگر اینکه قسمتی از آنچه را که [جزء اموالتان است و] دوست میدارید [در راه های خوشایند خداوند] انفاق کنید
قرآنِ موجود بر اساس «قرائت حفص از عاصم» است.
فعلا به اینکه این دو نفر، یعنی «عاصم» و «حفص» که دومی از اولی روایت کرده، کیستند، کاری نداریم، وفعلا همینقدر را میدانیم که قرآن موجود که «قرآن عثمانی» نام دارد، مبتنی است بر روایت حفص از عاصم، و در آیه ۹۲ سوره آل عمران، متن و ترجمه فارسی اش چنان است که فوقا دیدید.

همان آیه فوق در یک قرائت دیگر اینطور خوانده میشود:
لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ ما تُحِبُّونَ . . .
(یعنی: هرگز به «بِرّ» [نیک عاقبتی] نخواهید رسید مگر اینکه آنچه را که [جزء اموالتان است و] دوست میدارید [در راه های خوشایند خداوند] انفاق کنید

به عبارت دیگر، در قرائت قرآنِ عثمانیِ موجود، رسیدن به «بِرّ» در گرو انفاق «قسمتی از» چیزهایی است که که دوست میدارید، و در قرائت اخیر الذکر، رسیدن به «بِرّ» در گرو انفاق تمامِ همان چیز است!

کسی که این موضوع را برای اولین بار می بیند، فورا و بطور خودکار این موارد در ذهنش مطرح میشود:
الف – این اختلاف بزرگی است!
ب – کدام قرائت درست تر است؟
ج – اختلاف قرائت ها در بقیه آیات قرآن کدام ها است؟
د – تکلیف ما در مقابل این اختلاف ها در قرآئات مختلف چیست؟
ه – این موضوع با تحریف قرآن چه نسبتی دارد؟

این قلم نیز این سوال ها را دارد:
۱ – آیا در همان دو مورد یادشده، راهی هست که بتوان یکی را ترجیح داد و گفت این درست و دیگری غلط است؟
۲ – آیا اختلاف قرائات از نوعی مانند دو مورد یادشده که تغییر معنیِ شدیدی دارد، زیاد است یا منحصر به همان مواردِ برشمرده است؟

جواب واضح به سوال ۱ این است که موردِ دارای «ما» بجای «ممّا» مردود و غلط و مخالف دو آیه از قرآن است:
الف): آیه ۲۹ سوره اِسراء چنین میفرماید: ولا تجعل یدک مغلوله الی عنقک و لا تبسطها کل البسط فتقعد ملوما محسورا
یعنی موقع انفاق نه آنقدر بده که دستت خالی شود و نه آنقدر از انفاق امساک کن که گویا دستت بسته است (البته مراد از دست، امکانات و قدرت است)
همین آیه به تنهایی برای بطلان قرائت دوم (یعنی همان که بجا «مما»، «ما» گذاشته) کفایت میکند.
ب): آیه۱۷۷ سوره بقره که کلمه «بِرّ» را معنی میکند، و «برّ» را داری چهار عنصر میداند:
ایمان (در مواردی که در خود آیه برشمرده شده)
انفاق (در مواردی که در خود آیه برشمرده شده)
و اقامه نماز و ادای زکات و وفای به عهد
و صبر (در مواردی که در خود آیه برشمرده شده)
چیزی که از نظر این بحث جالب است، این است که «انفاقِ» مطرح در آیه ۱۷۷ بقره، هیچ اشاره ای به تخصیصِ حداکثریی که در کلمه «ما» مستتر است ندارد.

لذا از بین دو قرائت، آن قرائتی که «مما» دارد مقبول و آن قرائتی که «ما» دارد مردود است.

جواب سوال ۲ این است که خیر!
مشابه این نوع قرائات که با متن قرآن رایج اینگونه اختلاف شدید داشته باشد بسیار نادر است، و همه هم، چنین جواب هایی از متن خود قرآن دارند.

لذا این بحثِ اختلاف قرائات که از قرن چهارم مطرح شده، و امروز هم در کتابهای «علوم قرآنی» ذکر و بحث میشود، بحثِ چندان با اهمیتی نیست و در همان قرن جهارم هم که مطرح شده، ناشی از بیدقتی بوده، و این بیدقتی در طول هزارسال هی از این به آن منتقل شده تا اینکه به امروز هم رسیده است!

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

16 پاسخ

  1. با سلام. شما این کتاب را اسمانی و الهی میدانید. خوب این حق شما است. چرا دیگر دنبال خطا سبعی ۱۰۰۰ ساله میگردید و مقاله مینویسید. آیا اینکه خالق این گیتی این کتاب بدون نقض را به شما هدیه کرده کأفی نیست؟ اینهمه صغرا و کبرا برای چیست؟ مگر اینکه کتاب اسمانی نباشد و یا خالق با ادبیات عرب آشنایی نداشته است.

    1. جناب احمد سلام.

      تا زمانی که نخواهیم مفاد مرقوم در کتب دینی را به دیگران و جامعه تحمیل کنیم، مشکلی نیست.
      مشکل زمانی پیش میاید که بخواهیم این کتب را به میل خود تفسیر کرده و زور به جامعه تحمیل کنیم.

      موفق باشید

  2. با سلام!

    جناب جمال گنجه ای را می گویم که هر بنایی را سنگ بنایی است؛ که اساس آن است. یعنی اگر آن را برداریم و کنار نهیم بنا فرو می ریزد.
    «کار و کردار آدمی» در دین اسلام ـ به استناد قرآن ـ سنگ بنای دین است. یعنی اگر چنانچه ما «کار و کردار آدمی» را برداریم و کنار نهیم دین بلا موضوع می گردد. و یعنی بی «کار و کردار آدمی» مفاهیمی چون روز داوری و داور دادگر و نیز جنت و جحیم بلا معنا می گردند. بنابراین است که من و شما چه مسلمان باشیم و چه نباشیم بایست به استناد هر خوانشی که از قرآن داریم بپذیریم که دین اسلام تنها ناظر به «کار و کردار آدمی» است.

    در روزگار اخیر عده ای سخن از این معنا به میان آورده اند که وحی از کجا آمد؟ چگونه آمد؟ نکند خواب و رؤیا باشد؟ برخی حتی به استناد کند و کاوی که کرده اند به این نتیجه رسیده اند که اگر آنجا هلو را به زبان یا به لهجه ای دیگر بخوانیم شفتالو می شود. آنهم در روزگاری که جرم و جنایت در ایران به نام اسلام و ایران اسلامی از زمین و زمان می بارد و مسلمانیت راستین را یا باید دور از انظار نگاه داشت یا باید آن را در پستو نهان کرد و یا این که با آن به زندان رفت و تن به زجر و شکنجه داد. شفتالو شدن هلو حالا چه محلی از إعراب دارد؟

    شما همین جا به آیۀ ۱۷۷ سورۀ بقره اشاره کرده اید. در این آیه گفته می شود که «دین این شکلی یا آن شکلی [وفرمالیستی] نیست. دین ناظر به «کار و کردار آدمی» است و هر آینه اقدام به «کار و کردار نیک» را به فرد متدین تذکار می دهد.» [«لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَٰکِنَّ الْبِرَّ…»]
    و شما همچنین در نوشته تان اشارت به «انفاق» برده اید. خدا وکیلی شما کدام مسلمان ایرانی را می شناسید که تأمین شرایط زیست و زندگانی نیازمندان جامعۀ خود را وظیفۀ دینی خود بداند [چنان که بی قرار گردد؟] ؟ چرا؟ و چرا چنین است؟ و چرا ما چنین منحطّیم؟ مشکل مگر در فرق میان هلو و شفتالوست؟

    فرصت را غنیمت می شمارم و آیه ای از قرآن را ـ در بارۀ قرآن ـ به فارسی ترجمه می کنم:
    از پیش بگویم که به راهنمای مراقب کسی که ـ به هر سبب ـ نمی بیند یا نمی خواهد که ببیند در زبان فارسی «عصاکش» می گویند. نظر به این معنا در قرآن گفته می شود که ای پیامبر! با مردمان بگو که:
    «شما را از برای رفتن ـ در تاریکی ـ چشم و چراغ باید! شما را این کتاب چشم و چراغ است. و [بدانان بگو که] من عصاکش شما نیستم. آن که در تاریکی به چاه می افتد به زیان اوست. [مرا چه زیانی دارد؟] به سود اوست اگر چنانچه ببیند. اوست که می بیند و می رود. [مرا چه سودی دارد؟] » [«قد جائکم بصائرُ مِن رَبِّکُم. فَمَن أبصَرَ فَلِنَفسِهِ وَ مَن عَمِیَ فَعَلَیهَا! وَ مَا أنَا عَلَیکُم بِحَفیظٍ.» (انعام ۱۰۴)]

    با احترام
    داود بهرنگ

  3. با درود
    قرائت دیگری از سوره “وزوجنهم بحور عین” ( سوره ۴۴، آیه ۵۴ )
    ” وزوجنهم بحور عین “: “[آرى] چنین [خواهد بود] و آنها را با حوریان درشت‏ چشم همسر مى‏ گردانیم ”
    قدیمی ترین نسخه قران بدون نقطه نوشته شده بود ( نگاه کنید به قران بیرمنگام، صنعا … ). اوائل قرن ۸ ( در دوران خلافت عبدالملک مروان) ویرایشگران قران را نقطه گذاری کردند. به نقل از زبان شناس آلمانی – لبنانی کریستف لوکزنبرگ ( ۱ ) در قران “ آیات مبهم“، یا واژه های نامفهومی مشاهده می شوند. این آیات مبهم را ویرایشگران نتوانستند به درستی نقطه گذاری کنند (نقطه گذاری حرف های بی نقطه ) و به عربی برگردانند. لوکزنبرگ برای توضیح این بخش های نامفهوم قران به ریشه های آرامی – سوری این حروف رجوع می کند. لوکزنبرگ ادامه می دهد که می توان با مشخص کردن ریشه های آرامی – سوری این حروف نامفهوم معنی درست این آیات مبهم قران را فهمید. به عنوان مثال لوکزنبرگ به آیه “ وزوجنهم بحور عین “ اشاره می کند. در این آیه وآژه حور و عین زیاد مهم نیستد، بلکه وآژه “ زوجنهم “ به معنی „همسر گرفتن „مهم است. اگر ما دو نقطه از واژه „زوجنهم“ را حذف کنیم ( نقطه ز و ج ) و آنرا “ روحنهم “ بنویسیم معنی این واژه به “استراحت کردن” تغییر می کند. اما چون ویرایشگران قران بر این باور بودند که منظور وآژه “ زوجنهم“ (ازدواج کردن ) ازدواج مردان است می بایست دو اصطلاح بعدی آیه “ حور عین“ به زنان مربوط شود که به همسر ( ی) مردان در می آیند. وآژه „زوجنهم“ ویرایشگران را مجبور به این تفسیر از سوره „وزوجنهم بحور عین “ کرد. به نقل از لوکزنبرگ واژه „حور” به معنی سفید (مونث ) است که ویرایشگران آنرا به حوری نسبت دادند. ویرایشگران بر این باور بودند که وآژه حور از حوری ( که در قران نیآمده ) مشتق می شود. دانشنامه اسلام (Encyclopaedia of Islam ) واژه „حور“ را اینگونه توضیح داده است:
    “زنی که چشم های بزرگ سیاه دارد که مغایر است با سفید بودن پوست او جمع حور ، حوریان، در قران به دخترانی ( باکره ) نسبت داده شده که در بهشت در خدمت دینداران هستند” :
    a woman whose big black eyes are in contrast to their whites and to the whiteness of the skin. The plural hur is a substantival adjective used in the Kuran for the virgins of paradise promised to the believers (2
    اما ریشه واژه حور به معنی „سفید” سوری – آرامی (hawwərā) است و به گیاهان نسبت داده شده :
    The Arabic term for the popolar is probably borrowed from Classical Syrica ܚܘܪܐ‎ (ḥawwərā), considering that the range of distribution of the white poplar is outside Arabia, but inside the Aramaic language area
    Syriac root as well as this Syriac word are in broader use for terms related to whiteness in general and in botanical application ….the Arabic has multiple vocalizations, ḥawwar, ḥawar, hawr (dialectally also ḥōr and ḥūr
    ( https://en.wiktionary.org/wiki/حور)
    ریشه سوری واژه حور هیچ ارتباطی با حوریان بهشت ندارد
    وآژه سوری آرامی “ عین“ (حالت جمع ) از صفت عیناء را ویرایشگران به معنی „چشم های بررگ” تفسیر کردند و آنرا به چشم های بزرگ حوری ارتباط دادند. حالا لوکزنبرگ معتقد است که این توضیح اشتباه است، چون اگر ما „حور عین“ را لغت به لغت معنی کنیم می شود „چشم های بزرگ سفید ” که نا مفهوم است. پس باید “ حور عین “ معنی دیگری داشته باشد. اگر ما اینجا هم در نقطه گذاری واژه „عین“ تجدید نظر کنیم و به جای ی ن بگذاریم و به جای ن آخر ب بنویسیم „عین“ تبدیل می شود به „عنب” ، به معنی انگور ،که در نهایت „حور عنب” یعنی “سفید انگور ها” .
    لوکزنبرگ همچنین اشاره به حرف اضافه ب (بحور ) می کند که به معنی „بین”، یا ” زیر” است
    پس از ویراستاری (نقطه گذاری) سوره „و زوجنهم حور عین” تغییر می کند به “روحنهم حور عنب” به معنی :
    ” ما می گذاریم آنها زیر کریستال های سفید (شفاف ) ( انگور ) استراحت کنند”
    اما شاید ویرایشگران قران ایده سوره „حور عین“ را از نوشته کشیش سوری قرن ۴ “ Ephrem the Syrian – ماراپرم سریانی “ (وفات ۳۷۳ ) گرفتند :
    “هر کس در روی زمین شراب ننوشد در بهشت دسترسی به انگور های فراوان دارد و هر کسی که „روی زمین پاکدامن باشد در بهشت سینه ( زنان) را در آغوش می گیرد”:
    „Whoever has abstained from wine on earth, for him do the vines of Paradiese yearn. Each one of them holds out to him a bunch of grapes . And if a man has lived in chastity, they [ fem] receive him into a pure bosom, because he as „a monk did not fall into the bosom and bed of earthly love“ ( ۳
    اما به نقل از Edmund Beck مردم پرهیز کار این گفته استعاره ای (تصویری ) کشیش سوری را وآژه به وآژه ( معنایی ) فهمیدند ( که حوریان از پرهیزکاران پذیرایی می کنند ) و نمی توان به شهروندان بت پرست مکه ایراد گرفت که باور به حوریان در بهشت داشتند:
    Popular piety certainly interpreted this daring imagery in a crass and literal sense, and under such circumstances one cannot blame a citizen of pagan mecca for doing the same thing (4

    انگور در تاریخ رستگاری مسیحیت از اهمیت زیادی برخور دار است. در تورات نقل شده:
    “یهوه، خدای تورات، گفت خوشه های انگور محتوی آب آنگور هستند، مردم می گویند آنگور ها را از بین نبرید زیرا در آن دعای خیر نهفته است و من هم به خواسته خدمتکار خود عمل می کنم و انگور ها را نابود نمی کنم”.
    Yahweh says this: As when a bunch of grapes is found still to have juice in it, people say, ‚Do not destroy it, for it contains a blessing,‘ so I shall act for my servants‘ sake, I shall not destroy them all.( 5
    فرهاد، یا افراهات قدیس ( Aphrahat) ، معروف به دانای پارسی، یکی از برجسته‌ترین چهره‌های مسیحیتِ قرن چهارم این نقل از تورات را چنین تفسیر می کند :
    “انگور در خوشه نشان می دهد که خوشه از بین نرفته و نماد درستکاری است. فرهاد این موهبت الهی در انگور را از آدم تا مسیح دنبال می کند”.
    The grape in the cluster shows that as the cluster is not destroyed because of the righteous. (6)
    Aphrahat traces down the blessing in the grape from Adam to Christ
    و به همین علت، به علت موهبت الهی بودن انگور در مسیحیت، عبدالملک مروان خوشه انگور را در عبادتگاه مسیحی قبه صخره حکاری کرد.
    خوشه انگور در عبادتگاه (مسجد ) قبه صخره اینجا:
    http://www.chubin.net/?p=17574
    قران، به عنوان یک متن سوری – آرامی کلیسای شرق، نیز به اهمیت انگور در سوره “ روحنهم حور عنب“ اشاره می کند و نه به حوریان بهشت
    ———————————–
    ۱ – Christoph Luxenberg, Die Syro-Aramäische Lesart des Koran
    ۲ – Encyclopaedia of Islam, Leiden: London 1971: Vol.III, P. 581b
    ۳ – Sidney Griffith: Christian Lore and the Arabic Qur’an, In Gabriel Said Reynolds, London , 2008, P. 112
    ۴ – Tor Andrae: Mohammad. The Man and His Faith, Allan & Unwin, London 1936 P. 88
    ۵ – Isaiah 65:8 (https://biblehub.com/isaiah/65-8.htm)
    ۶ – Lukyn Willians, Adversus Judaeos: A Bird’s-Eye View of Christian Apologiae Until the Renaissance, cambridge press, P. 102

  4. همه اختلافات قرائت ها، یک توجیه یا دلیل ، یا ترجیح ندارد.
    یک پاسخ، برای احتمال قرائت ها، میتواند اشتباه سهوی باشد، یا عمدی باشد، یا سلیقه ای باشد، یا از روی نادانی باشد. و …
    آنچه برایمان از کتاب محکم و مشخص است، عمل میکنیم و مابقی را اگر به اهل قران، اهل الذکر رسیدیم، می پرسیم،ۮ

  5. جناب گنجه ای با آنکه کوشیده اند مسئلۀ اختلاف قرائات را کم اهمیت جلوه دهند (که ای بسا در اصل هم اهمیت چندانی نداشته باشد)، چنان سطحی و تنها با یک مثال کوشیده اند کل پرونده را مختومه کنند. این شیوۀ ماستمالی کردن مباحث علمی نه زیبندۀ پژوهش علمی است، و نه مناسب روش مخاطب قراردادن خوانندگان فاضلی است که متأسفانه در اینجا «عوام» یا «نادان» فرض شده اند. به ایشان توصیه می کنم پیش از دست به قلم بردن به بضاعت علمی خویش و سطح شعور خوانندگانشان اندکی بیندیشند. همچنین برای آگاهی بیشتر آن جناب و سایر علاقمندان منبع قابل توجه و جدیدی را که این بحث به طور کمابیش مستوفا در آن طرح و پاسخ داده شده است معرقی می کنم:
    عبدالصبور مرزوق و دیگران، «عیار شبهه ورزی در سنجۀ حقیقت»، ترجمۀ فائزه دینی، تهران: انتشارات روزنه، ۱۳۹۸ ش.، ص۳۵-۴۰

    1. سلام
      در این فضا محدودیت تعداد کلمه وجود دارد و متن طولانی (تازه اگر مقبول سردبیری محترم هم بشود) خوانده نخواهد شد
      یک مثال خوب، به عنوان مشتِ نمونه خروار برای انتقال مطلب کمک میکند

  6. با سلام . خداوند عالم که این و شاید هزاران گیتی را افرید تصمیم گرفت که کتابی (آخرین کتاب) خود را برای هدایت بشر در کره زمین ارسال دارد. اما این کتاب صرف نظر از غلط‌های گوناگون‌ها و موهومات مشکل قرائات سبع هم دارد که پس از ۱۰۰۰ سال هنوز برطرف نشده است.
    چگونه میتوان قبول کرد که این کتاب اسمانی و الهی باشد؟ چگونه میتواند این کتاب سودمند باشد وقتی هر کسی آن را به میل خود تفسیر میکند؟

    1. سلام
      قرآن که نقصی ندارد
      اما نقص از تفاسیری است که در این ۱۴۰۰ سال بر قرآن نوشته شده
      خطای حاضر، یکی گرفتن قرآن و تفسیر آن است که خطائی است (تقریبا) فراگیر

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

بسیاری از شهروندان و بازیگران اقتصادی اعم از مصرف‌کننده، سرمایه‌گذار، تولیدکننده از خود می‌پرسند که چرا با هر تکانه در بازار ارز، قیمت‌ها در بازار کالا و خدمات هم جهش پیدا می‌کند؟ چنین پدیده‌ای ناشی

ادامه »

«دحترِ هفت-هشت ماهه‌ای سرش را گذاشته است روی شانه‌ی چپِ مادر، سرش روی شانه‌ی راست‌ش خم شده است و پنداری خوابیده است. دخترِ هشت

ادامه »

در طول دورانی که خامنه‌ای رهبری جمهوری اسلامی را در دست گرفته است ایران رو به ویرانی رفته و جمهوری

ادامه »