دیتروید زمانی قلب تپنده صنعت اتوموبیلسازی امریکا بود. کمپانیهای خودروسازی فورد ، جنرالموتورز و کرایسلر مراکز بسیاری در این شهر داشتند. دو تیم مشهور بسکتبال دیترویت لاینز و دیترویت پیستونز در لیگ انبیای از این شهر برخاستند. کتابخانه عمومی با هفتونیم میلیون جلد کتاب از بزرگترین کتابخانههای ایالات متحده است و این به غیر از کتابخانه ریاستجمهوری جرالد فورد است که در جوار دانشگاه میشیگان قرار دارد. اتوموبیل از کالایی لوکس و اشرافی، از این شهر بود که به عنوان وسیلهای همگانی با «فورد مدل تی» خیابانهای دنیا را فتح کرد. ابتدای قرن بیستم مسافرت با خودرو شخصی برای طبقه متوسط امریکا – و سراسر جهان – از رویا به حقیقت تبدیل شد. در سال ۱۹۱۴ فورد دستمزد روزانه کارگران را ۵ دلار در روز تعیین کرد و این در حالی بود که قیمت یک دستگاه فورد مدل تی در آن سال تنها ۳۶۰ دلار بود. پریدن به وسط رویاها فقط با حقوق سه ماه کار در کارخانجات فورد . آمریکا اینگونه بود که سرزمین رویاها لقب گرفت. اهالی دیتروید نمیدانستند با این همه خوشبختی چهکار کنند. هنوز در البوم بسیاری از ساکنان شهر دیتروید عکسهایی سیاهوسفید پیدا میشود که خانوادهای با فورد مدل تی به گردش رفتهاند و افرادی با حسرت انگشتشان را روی عکس کودکی خردسال میگذارند و میگویند: این پدربزرگ من است، زمانی که تنها سه درصد مردم دنیا اتوموبیل شخصی داشتند او یکی از آنها بود. نگاه حسرتبار به زندگی پدربزرگها که در دوره نه چندان کوتاه براورده شدن رویاها زندگی کردهاند ، آنهم در زمانهای که حقوقبگیران قادر نباشند شهریههای دانشگاه فرزندشان را بپردازند، هر کسی را به مرزهای جنون میکشد. وقتی صندلیهای دانشگاه شهرتان را مهاجرهایی چشم بادامی و یا عرب و مسلمان، که معلوم نیست این همه دلار را از کجا و چگونه بدست آورده اند، پر کنند و نوه همان کسی که در سال ۱۹۲۰ روی کاپوت فورد مدل تی نشسته برای شستن ظرف در رستورانهای زنجیرهای در صف انتظار بنشیند، کار از جنون گذشته و به شورش میانجامد .اما برای شورش در مهد دموکراسی بجز رای به طغیانگری مثل ترامپ گزینهی دیگری وجود ندارد. ترامپ اولین زبانههای آتشفشانی است که از پشت پرده علنی شده است. هنوز لهیب شرارههای سوزان در راه است.
دیتروید در ژوییه سال ۲۰۱۳ اعلام ورشکستگی کرد و درخواست این ورشکستگی به تایید فرماندار ایالت میشیگان رسید. به گفته مدیر امور اضطراری دیترویت مشکلات مالی باعث شده تا ۴۰ درصد لامپهای خیابانی خاموش شوند و زمان پاسخ پلیس به درخواستها به حدود یک ساعت برسد در حالی که میانگین کشوری یازده دقیقه است. سالن تئاتر معروف این شهر که زمانی تا پاسی از شب پاتوق دختران و پسران بود به پارکینگ عمومی تبدیل شده است. تصاویری که از این شهر پخش شده بیشتر شبیه شهر ارواح است تا شهری که زمانی رویاها در آن به حقیقت میپیوست . به ویرانههای سوریه بیشتر شبیه است تا شهری در قلب امریکا .
نمیتوان به ساکنان این شهر ایراد گرفت که چرا به ترامپ رای دادند. ایالت میشیگان با ۱۹ الکترال از پایگاههای دائمی دموکراتها بود که اینبار به ترامپ رای داد. وقتی آرا دو حزب اصلی امریکا را، که روی نقشه تقسیمات ایالتی با رنگهای آبی و قرمز از هم جدا شدهاند، نگاه میکنیم ، طوفانی می بینیم که سراسر آمریکا را در نوردیده است . مسئله سادهای که به طرز حیرتانگیزی پیچیده شده است. انسان وقتی دارد غرق میشود ممکن است به چوب کبریت هم به چشم یک کشتی نجات نگاه کند. گفته شد کشاورزان و افراد مسن و مردان سفیدپوست بیشتر به ترامپ رای دادهاند و جوانان و سیاهپوستان و زنان بیشتر به کلینتون تمایل داشتند. میتوان اسمش را غلبه حاشیه بر متن و یا انتقام طبقه متوسط و کشاورز و کارگر از برجنشینان نامید که سالهاست از بالا به آنها نگاه میکنند. انگار تماشاگران سینما علیه هنرپیشههای محبوبشان شوریدهاند. سالهاست که رهبران سیاسی سرزمین رویاها میگویند رویاهایتان را فراموش کنید چون قواعد زندگی با آنچه در خیال شما میچرخد زاویه پیدا کرده است. نمیتوان به مردمان خیالی فهماند که تابع قوانین، زندگی کنند و از سربازان تازه استخدامشده خواست برای همیشه سرباز بمانند و فکر و خیال سرگرد و سرهنگ شدن را از سر بیرون کنند .نمیتوان از مردم انتظار داشت فقط تماشاچی تحقق رویای اندکی از انسانها باشند .
تحولاتی که در چهل سال اخیر در ساختار بنگاههای اقتصادی دنیا اتفاق افتاده ابعاد پیشبینیناپذیری پیدا کرده است. اگر زمانی کاهش قیمت تمام شده با طراحی خط مونتاژ توسط فورد ، پدر بزرگها را مثل لوبیای سحرامیز به آرزوهای دور و درازشان رساند، کاهش قیمت تمامشده با انتقال خط تولید به کشورهای دارای نیروی کار ارزان نوادگان آنها را بیکار کرد. کاهش قیمت تمامشده حرکتی دائمی است و قواعد خود را دارد و به آرزوهای کارگران و ادارات مالیات و خاموشی لامپهای خیابانها و یا اصرار و تمناهای سیاستمداران کاری ندارد.
انتقال خطوط تولید به کشورهایی که نیروی کار ارزان داشتند ادامه همان برنامهای بود که از ابتدای قرن بیستم شروع شده بود. صاحبان کمپانیهای بزرگ وقتی کارخانجات خود را به جاهای دوردست که سرشار از مواد اولیه و نیروی کار ارزان بود منتقل کردند، کم کم بازار مصرف همین کشورها را نیز در زمره اهداف تجاری خود دیدند. این ارزشافزوده است که به ما دیکته میکند سرمایههایمان را کجا و در چه کاری به کار بگیریم. اتوموبیل و هر کالای صنعتی دیگری در چین ارزانتر از امریکا تولید میشود و بیشتر از هر جای دیگری خریدار دارد. برای صاحبان کمپانیها، مهم کاهش قیمت تمامشده در کنار کاهش قیمت و افزایش سود است. با این وصف شرکتهایی را در نظر بگیرید که دفاتر مجللی با تعداد اندکی طراح و کارشناس خبره در نیویورک و واشینگتن دارند و کالاهایی طراحی میکنند که در چین تولید میشوند و همانجا هم بهفروش میرسند و بیانکه از این سودهای سرشار مردم امریکا بهرهای داشته باشند، صاحبان شرکتها به سودشان میرسند. امریکاییها سالهاست شاهد چشمبادامی و عربهایی پوشیده در لباسهای عجیبوغریبی میبینند که به برکت دلارهایی که برایشان فرستاده میشود صندلیهای دانشگاههایشان را پر میکنند ، ویلاهای تفریحی سواحل را قرق میکنند و در رستورانها میزهای رو به پنجره را رزرو میکنند. صاحبان کمپانیها کاری به مردم ندارند. نه نگران بالا و پایین شدن دستمزد کارگران در امریکا هستند و نه مثل گذشته اعتصابات کارگری خواب از سرشان میرباید. این چیزها میتواند بخشی از سرگرمیهای رسانهای باشد. ترامپ در میانههای این سرگرمیهای خبری روزمره است که ناگهان میز را چپه کرده است.
ترامپ با این که خود از طایفه همان کمپانیداران است اما یک تفاوت اساسی با آنها دارد. موضوع فعالیت ترامپ در بخش ساختمانسازی ، هتلداری و سرگرمی است. او تقریبا هیچ سرمایهای که در چرخه فعالیتهای بینالمللی بچرخد ندارد و تنها کاری که در خارج از مرزهای امریکا دنبال میکند جمعآوری دختران زیباروی است. ترامپ سرمایهداری است که کسبوکارش در درون مرزهای امریکاست. به همین خاطر میتواند به راحتی بگوید برای کالاهای ساخت چین میخواهد ۲۵ درصد مالیات بیشتر بگیرد تا ورودشان را محدود کند. ترامپ نه با بازارهای بین گالمللی کار دارد و نه از مواهب آن کشورها بهره مستقیم برده است.
وضع قوانین سختگیرانه برای ورود مهاجران مکزیکی و مسلمان با پر رنگ کردن احساسات ناسیونالیستی نیز از شعارهای مهم ترامپ بود که آرا زیادی را به سبد او واریز کرد. اما عمل به این شعار به همین سادگیها نخواهد بود .انگیزه کشاورزانی که به ترامپ رای داده اند پاسخی به نگاه از بالای جامعه شهری امریکا به مزرعهنشینان دارد که از برجهای نیویورک و واشینگتن آنها را خیلی قاطی امریکاییها نمیبینند. آنها را یک مشت دهاتی میبینند که نمیتوانند ویندوز کامپیوترشان را بهروز کنند. اما همین کشاورزان غافل از آثار شعارهای دیگر ترامپ هستند – اخراج ده میلیون مکزیکی مهاجر غیر قانونی – . کارگرانی که اغلب در زمینهای همین کشاورزان با دستمزدهای کمتری کار میکنند. سخت است جوانان تبلت به دستی که از انتخاب ترامپ عصبانی هستند را به کار در مزارع دور افتاده واداشت و از آنها خواست برای ساختن دوباره امریکا خیابانهای لسانجلس و سالنهای سینما را رها کنند و در مزارع حاشیه رود میسیسیپی برای کشاورزانی صاحب زمین کار کنند و از زمین شلغم و کدو در بیاورند و شب در اتاقهایی کنار گاو و گوسفند بخوابند. نقطه قوت تیم تبلیغاتی ترامپ در این انتخابات هیجانآفرینی در پشت شعارهایی گاه متناقض با هم بود. ترامپ هیچگاه برنامهای مدون که مانند چرخدندههای یک جعبه دنده در ارتباط با هم برای رسیدن به هدفی معین کار میکنند نداشت، بلکه مجموعهای از فرفرههایی را نشان میداد که با هر وزش نسیمی بیآنکه مزاحمتی برای هم بوجود آورند به تنهایی میچرخیدند و بر هیجان ماجرا میافزودند. این شور و شوق بیهدف و بیریشه میتواند تا پایان مستی شبانه، سرگیجه لذتبخشی بیافریند اما برای حرکت رو به جلو، از فرفرههای کنار پارکها کاری ساخته نیست و لازم است چرخدندهها هدفمند بچرخند. هر جعبه دندهای تا حدی از سرعت را پوشش میدهد. وقتی حداکثر سرعت یک ماشین از تحولات جامعه عقب ماند، راه حل ساختن یک جعبه دنده پر سرعت است. آنچه ترامپ در این انتخابات کرد، بجای روغنکاری چرخدندههایی که کند کار میکردند ، آنها را از موتور باز کرد و گفت هر کس هر طور دلش خواست بچرخد.
بازگشت به صفحه اول
ولی بنظر من ترامپ داره مفهوم جدیدی رو پیاده میکنه هرچند که بدلیل ساده انگاری روسای جمهور قبلی والبته مفهوم دهکده جهانی برای اجرای طرح جدید دیر شده ولی اگر موفق شود سالها بر عمر امپراطوری امریکا افزوده میشود ولی محتمل تر ان است که نتواند به دلیل همین درک صحیح نیاز به اصلاح در سیستم امریکا من ترامپ رو ادم نادانی نمیدانم
دستمریزاد آقای حیدری. توصیفی عالی تر این از ترامپ و ترامپیسم نخوانده بودم. یا…هو
با سلام
با اینکه نوشته خودمه ولی واقعن کاش ترجمه بود . اون وقت من خیلی بیشتر کیفور می شدم . که زبان انگلیسی ام اینقدر خوب باشه
عجب مقاله خوبی،امیدوارم که ترجمه نباشد،خیلی متشکرم۰
تحلیل خوبی بود ،خداقوت باید منتظر آینده باشیم .